۱۳۸۸ خرداد ۵, سه‌شنبه

مسجدسليمان در صد سالگي نفت

مسجدسلیمان در صد سالگی نفت
با یاد و نام خدا
امروز پنجم خرداد ماه است و دقیقا یك صد سال از فوران چاه شماره یك مسجدسلیمان می گذرد . عمر مسجدسلیمان بیش از چاه شماره یك است ولی با اغماض آن را هم صد سال حساب می كنیم و با این حساب دو جشن تولد همزمان داریم . یادم می آید یك زمانی به خاطر صرفه جویی، جشن تولد بچه هایم را یكجا می گرفتم و برای رعابت عدالت هرسال در روز تولد بكی از آنها و به نام همه ی آنها به اصطلاح جشنی می گرفتیم . خوب نداری است و كاریش نمی شود كرد . ولی همزمانی جشن تولدمسجدسلیمان و چاه شماره یك نه از سرفقر، كه به علت كم شدن ارزش هر دو است . دیگربه آنها بهایی داده نمی شود، هردو فاقد آن ارزشی هستند كه بشود برایشان حساب بازكرد . چاه شماره یك را تا توان داشت و تا شیره در بدن داشت، دوشیدند ودر یك غروب پاییزی با احترام! و صدای شیپور شیپورچی انگلیسی شركت نفت (1)، از رده خارج كردند ولی با مسجدسلیمان به گونه ای دیگر رفتارنمودند . بتدریح آن را از درون تهی كردند و به این روزش انداختند . حق هم داشتند وقتی چاه شماره یك به آن روز بیفتد با مسجدسلیمانی كه فقط مصرف كننده است بهتر از این نمی شد رفتار كرد . و این سرنوشت هر چیز بی ثمری است .
در گذشته هرگاه كسی فوت می كرد، با بچه هایش به علت بی سرپرستی رفتار مناسیی نمی شد . طعنه و ملامت دیگران به خاطر لقمه نانی یا لباس پاره ای، دلسوزی های ظاهری دل آسودگان، كارگر بی جیره مواجب شدن برای انجام كارهای یزرگان فامیل، وسیله ای برای خالی شدن دق دلی دیگران و .. ازجمله بلایایی بود كه به سرشان می آمد و بیشتر مواقع ناچار به ترك محل و رفتن به غربت می شدند ( شاید مثل مگه بچه یتیم گیر آوردی؟ اشاره ای به همین موضوع باشد ) . آنان بعدها با سروصدا و یا استناد به اسناد و بنچاقهای باقیمانده ادعای میراث پدر و یا پدربزرگ را كرده و صاحب چیزی هم می شدند . ظاهرا ما مردم مسجدسلیمان هم وضعی مشابه و یا بدتر از یتیمهای گذشته یافته ایم، ولی انصافا چه باید می كردیم . بدون در نظر گرفتن عاقبت این مردم، شهررا دو نیمه كردند . نیمه ای به ارتش واگذار شد كه هنوز رفتار نظامی مابانه ی افسران پست مهندسی را به یاد داریم كه فكر می كردند همه ی مردم سرباز پادگان هستند . نیمه ی دیگردراختیار شركت نفت ماند و مانده است . ما یتیمان باید به كدام بنچاق استناد كنیم تا بتوانیم حق خود را از آن مسئولان از خدا بی خبر بگیریم؟ و آیا اصلا حقی داریم ؟
عذر می خواهم می گویند و همه ی ما لااقل در فیلمها دبده ایم كه سگ بعد از خوردن گوشتهای چسبیده به استخوان، آن را دور نمی اندازد ولی مسئولین شركت نفت در گذشته با شهرمان بدتر از این هم رفتار كردند و آن را دور انداختند . من اعتقاد دارم در مقام مقایسه، جلادترین جلادان هم از این مسئولین بسیار بهتر بودند . این دژخیمان فرد یا افرادی را که به هر حال بر طبق قانونی حتی غیرانسانی و خودساخته محکوم شده بودند، اعدام کرده و آنان را از رنجهای بعدی به یکباره آسوده می کردند ولی مسئولین شركت نفت و در راس آنها انگلیسیها، بسان مرغ نیم بسمل با ما رفتار كردند آنهم چنان هنرمندانه كه هنوز بعد ازسالها داریم دست و پا می زنیم . كدام عقل سلیمی می پذیرد انگلیسیها برای تامین مشتری پارچه های كارخانه ی پارچه بافی منچستر، به فكرافتادند كه برتن هندیها لباس بپوشانند ولی هیچگاه فكر نكردند اگر این شهر تعطیل گردد ( كه سرنوشت از قبل رقم زده ی مسجدسلیمان است ) ، بر سر مردم آن، مردمی كه با طعم زندگی جدید آنهم از نوع نفتی آشنایشان كرده و از گذشته ی خود دورشان كرده بودند چه می آید؟ گناه انگلیسیها فقط این بود كه با زرنگی به فكر منافع خود بودند و این هم تا حدودی طبیعی است، ولی انصافا ما هم مقصریم . چرا خود به فكر نبودیم نا امروز به این وضع اسف بار گرفتار نشویم؟ البته مقصرین واقعی كسانی هستند كه به نام ما، از جانب ماو به عنوان وكیل یا نماینده ی ما با انگلیسیها وارد مذاكره شدند و طبعا با سطح فكری كه آنان داشتند وضعیتی بهتر از امروز پیدا نمی كردیم .
می گویند قرار گرفتن در مسیر جاده سبب پیشرفت می گردد . ما مسیرعبور تمام كسانی بودیم كه باید با امكانات این كشور زندگی می كردند وحیاتشان وابسته به ما بود ولی به جای سود بردن، مورد هجوم همان افراد اما در هیات دزدان و راهزنان قرار گرفتیم . در حالی كه آنان به ما و منابع ما نیازمند بودند و باید به ما وابسته می شدند، ما به آنها تكیه كرده و با التماس از آنان درخواست می كردیم اجازه دهند در نقطه ای از كشورمان خانه بسازیم ویا از منابع خدادادی خود استفاده كنیم . اگر در گذشته جاده ی ابریشم اغواگر اجانب در حمله به ایران بود، امروزه خطوط لوله ی نفت جذابتر از جاده ی ابریشم و گوگرد پارسی (2) است .

(1) تاریخ مسجدسلیمان – تالیف دانش عباسی شهنی
(2) اشاره به بازرگانی كه در حلب سعدی را به حجره اش دعوت كرده و از سوداهایش سخن می گفت .

این نوشته را یک سال قبل در روز پنجم خرداد ماه روی وبلاگم قرار دادم، همان زمانی که به مناسبت یکصدمین سال پیدایش نفت در مسجدسلیمان جشنی برپا شده و مسئولین هم در آن شرکت کرده و طرحهایی را هم برای بهبود وضع این شهر پیشنهاد دادند و خوشحال بوديم كه وضعيت شهرمان تغييرخواهد كرد .
اما علت اینکه دوباره همان مطلب را بدون هیچ کم و کاستی روی وبلاگ قرار می دهم نه به علت نبود مطلب و نه به دلیل کمبود وقت برای نوشتن مطلبی دیگر است، بلکه به این دلیل است که شما عزیزان ببینید و بدانید وضعیت مسجدسلیمان تقريبا همانگونه باقی مانده و مطمئن باشید که هیچ تغییری هم نخواهد کرد و ما هم دلخوش به تابلو ورودي شهر كه به پايتخت نفتي خاورميانه خوش آمديد و يا پلاكارد داخل شهر كه پنجم خرداد سالروز فوران اولين چاه نفت را تبريك مي گوييم .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر