۱۳۸۸ شهریور ۴, چهارشنبه

مسجدسليمان چهل سال بعد از شركت نفت ( 3 )

با یاد و نام خدا
مسجدسلیمان چهل سال بعد از شرکت نفت ( 3 )
وضعیت بهداشت شهر را در دو قسمت نگاه کنیم اول مشکلات بهداشتی و دوم تعداد درمانگاهها و مراکز بهداشتی .
وضعیت فاضلاب هنوز هم به همان شکل چند سال قبل باقی مانده است . کنار قبرستان چهاربیشه وقتی به زیر آب نمای جاده نگاه می کنی واقعا جا می خوری، تمام فاضلاب محله یکمرتبه سر بیرون آورده و با شکلی نامناسب خود را نشان می دهد . قبل از قبرستان و زیر پل قدیمی نفتک که از پشت قبرستان می گذرد هم وضع به همان منوال است . در امتداد همان مسیر بین کولرشاب و ریل وی و یکی شدن دو مسیر قبلی و اضافه شدن فاضلاب محلات دیگر و جمع شدن زباله ها وضع بسیار رقت انگیزتر می شود . این مجموعه در کنار دبیرستان ارتش به آبهای زاید محله ی چشمه علی می پیوندد و به سمت مال جونکی می رود . همین تراژدی را در بسیاری از محلات می بینیم . آب نمای قبل از پل نفتون و یا زیر پل نفتون، دره ی پایین کمپ کرسنت و سپس پایین سبزآباد، کلگه ، قبل و زیر پل نمره یک بدون هیچ تغییری .
هنوز هم وقتی به منطقه ی جلو یخ سازی امین سرمی زنی وضع به همان منوال است ، زمستانها آب جمع شده و تردد دشوار می گردد و تابستانها بوی تعفن جوی آبی که از آنجا می گذرد مشامت را آزار می دهد . سال 1343 درکارواشی که در انتهای گاراژ کنار یخ سازی است ماشین یکی از آشنایان را شستیم، سال 1356 پیکان خودم را در یکی از اتاقهای همین گاراژ پیش استادبهروز فلاحی تعمیر می کردم و امروزه هم که پیاده به آنجا می روم اصلا وضعیت تغییر نکرده است، گویی زمان در اینجا توقف کرده است .
قبلا ساندویچی باباعلی ( سه راهی نمره چهل ) و ساندویچ های خوشمزه اش ، یادش بخیر چه تمیز بود ... . امروزه به علت بیکاری همه به سمت مشاغلی رفته اند که با شکم سروکار دارد و از نظر درآمد یکی از بهترین هایش همین ساندویچ، فلافل و سمبوسه فروشی است . دوره گرد هایشان که دیگر نورعلی النور است . کافی است یک روز مدت کمی را به تماشای کار دوره گردها بپردازید تا از هرچه غذا خوردن است سیر شوید .

شرکت نفت مانند گذشته درمیدان ( روبروی گاراژ شرکت نفت ) ، نفتون ، کلگه ( مستقر در بیمارستان شرکت نفت ) و بی بیان درمانگاه داشته و کارکنان ساکن بقیه ی مناطق باید به اوپی دی مراجعه کنند البته چون امکانات دارند و حتی اکثرا با حقوق بالایی که می گیرند دارای اتوموبیلهای شیکی هم هستند، برای تردد در سرما و گرما مشکلی ندارند . درمانگاه دندانپزشکی شرکت نفت در میدان، روبروی گاراژ شرکت نفت خدمات لازم را به کارکنان ارائه می دهد .
بیمارستان شرکت نفت که در یک دوره ی زمانی تا دهه ی 60 پذیرای بیماران شرکتی بیشتر مناطق بود، به لطف برنامه ریزی مسئولین شرکت نفت به حال نزاری افتاده است . بنای ساختمان قدیمی است و نیاز به بازسازی جدی دارد . امکانات آن ضعیف است و از آنجا که یا ساخت بیمارستان بزرگ نفت اهواز و کم شدن فعالیت شرکت نفت در مسجدسلیمان ، به آن نیازی نیست باید به این شکل مورد بی توجهی واقع شود . با احداث بیمارستان شفا وضعیت بیماران تحت پوشش تامین اجتماعی نسبتا بهتر شده است گرچه رفت و آمد بیماران از اقصی نقاط شهر مسجدسلیمان به این بیمارستان با مشکلاتی روبرو است و برخی خدمات پزشکی در آن ارائه نمی شود . در بیمارستان شفا هم روزانه عده ی معدودی می توانند صبح زود رفته و نوبت بگیرند واز خدمات دندانپزشکی استفاده کنند . بیمارستان 22 بهمن گسترش یافته وبهتر از گذشته است گرچه بدون اشکال نیست . بیمارستان جدیدی هم در محله ی نمره دو در حال ساخت است که وضعیت بیماران شهر را بهتر خواهد ساخت .
بیمارستانها در دو طرف شهر واقع شده اند و کسانی که برای عیادت بیماران می روند خصوصا در فصل گرما با مشکل روبرو هستند .
تقریبا مطب تمام پزشکان در مرکز شهر یعنی نمره یک واقع است و مردم ناچارند به هر شکل خود را به آنجا برسانند . جز کلگه و آنهم به خاطر بیمارستان، تنها در چشمه علی داروخانه وجود دارد. جز نمره یک ، کلگه و بازار چشمه علی سایر محلات فاقد مطب پزشک و داروخانه هستند وبا توجه به بعد مسافت با نمره یک، در مواقع ضروری مردم مشکل دارند . اکثریت مردم چاره ای جز مراجعه به مطب های دندانپزشکی در مرکز شهر ندارند که متاسفانه هزینه های بالایی دارد .
تعدادمراکز بهداشت در شهر بیشتر شده و تقریبا در هر محله یک مرکز بهداشت وجود دارد ولی خدماتی که ارائه می دهند مهم است . با برنامه های جدید دولت می توان گفت اکثریت مردم زیر پوشش نوعی از بیمه ی درمانی هستند و این خود بسیار خوب است گرچه در موارد بسیاری این بیمه ها هم جوابگو نیست ولی وجود 20 درصد جمعیت زیرپوشش کمیته ی امداد و بهزیستی، آمار جالبی برای هیچ شهری نیست . علاوه بر اینها همه می توانند در صورت نیاز به بستری شدن حتی اگر زیر پوشش هیچ نوع بیمه ای هم نباشند، با مراجعه به سارمان تامین خدمات درمان از امكانات آن استفاده نمایند . فعالیت اورژانس خوب بوده وگسترش مناسبی هم یافته است و با افزایش امکانات بهتر هم خواهد شد . اورژانس مسجدسلیمان در سال 1360 با یك پایگاه در محل فعلی درنمره یك، آغاز به كار كرد در حال حاضر دارای پنج پایگاه ( دو پایگاه شهری در نمره یك و دره اشكفت، سه پایگاه بین شهری گلگلیر، اندیكا و هفت شهیدان كه این آخری به سه راهی شوشتر، لالی، مسجدسلیمان منتقل گردیده است ) و شش دستگاه آمبولانس است كه دارای تجهیزات معمولی كافی هستند . مدت زمان حضور اورژانس در محل حادثه و یا بر بالین بیمار به خاطر امكانات موجود، وضعیت ترافیك و تلاش و علاقمندی كاركنان این واحد به كارشان بسیار كم شده است . دارالشفای حضرت مهدی (عج) در پنج بنگله دارای بخش سی تی اسكن، داروخانه، پزشك متخصص و عمومی كه روزها فعالیت دارد . دارالشفای حضرت زینب ( س ) در نمره یك دارای پزشك متخصص و عمومی ، داروخانه و فقط روزها فعال است . مجتمع هلال احمر در نمره یك دارای سونو گرافی، پزشك متخصص و عمومی و روزها فعال است . كلینیك شبانه روزی 22 بهمن نزدیك این بیمارستان و دارای پزشك متخصص و عمومی است . اگر به پراكندگی این مراكز پزشكی نگاه كنیم متوجه می شویم كه محلات نفتك، چهاربیشه، كولرشاپ، بی بیان، هشت بنگله، مالكریم و تمبی فاقد مطب پزشك و داروخانه هستند . بقیه ی محلات تا حدودی دسترسی بیشتری دارند . كافی است به نیاز احتمالی افراد در ساعات شب و نیز فصل تابستان و وفور عقرب زدگی توجه كنید .

۱۳۸۸ شهریور ۳, سه‌شنبه

مسجدسلیمان چهل سال بعد از شرکت نفت ( 2 )

با یاد و نام خدا
مسجدسلیمان چهل سال بعد از شرکت نفت

تا زمانی که زمین قابل ساخت گیرمی آمد مردم ازقید وبند حراست شرکت نفت آزاد شده ی مسجدسلیمان، بدون طرح و نقشه و بیقواره خانه ساختند . خانه های شخصی مانند قارچ روییدند، فضای بین منازل شرکت نفت، چسبیده به ترانسهای برق، زیر شبکه ی برق فشار قوی برق، کنار تاسیسات شرکت نفت، هشت بنگله، کنار مسیر هرزآب های فصلی با آن بوی تعفن خصوصا در تابستانها، کنار چاههای نفت با بهتر بگویم برخی جاها روی چاههای نفت، اطراف پالایشگاه بی بیان، کم کم دامنه ی تپه ها و ارتفاعات شهر مانند زیر مخازن آب پشت برج و مخازن آب چشمه علی ( تامین آب برای کارهای ساختمانی وحمل مصالح به این جاها هم عجیب است )، پشت برج و مسیر جاده ی قدیم اندیکا و نتیجه، معابر کج و معوج و عدم توانایی مسئولین در خدمات رسانی به آنها . چند روزقبل گذارم به نمره یک و منطقه ی پشت مسجد جامع شهر افتاد . خانه هایی را دیدم که باور نمی کنم . دیوار اتاق خانه ای درست کنار شیر یکی از چاههای قدیمی ساخته شده یعنی خانه دقیقا روی چاه نفت بنا شده است .
نکته ی جالبی را بگویم . پس از مدتها که از ساختن خانه های بیست و چهار ساعته خبری نبود، این اواخر باز هم شاهد ساخته شدن سرپناه هایی هستیم که فقط نامی از خانه دارند، دیوارهایی فقط از یک رج بلوکهای سیمانی و بعد سقف و خانه ای مسکونی . غافل از این که این بلوکها را افرادی می سازند که معمولا سررشنه ای از این کار نداشته و به قولی از بیکاری به این کار پرداخته و اعتباری به محصول کار آنها نیست . دیوار یک رجی از این بلوکها هیج قوامی نداشته و هر آن امکان بروز حادثه وجود دارد .

ظاهر مناطق نیز تابع وضعیت شرکت نفت و ارتش است . آنجا که شرکت نفت صاحب اختیار است، به وضعیت منطقه رسیدگی شده، غسالخانه ی قبرستان مجسمه ( کلگه ) ساخته شده و جاده ی جدیدی برای آن ساخته اند ، حیاط منازل کارمندی را دیوار آجری کشیده اند و بام منازل را رنگ آمیزی کرده اند . هنوز اتومبیلهای شرکتی و یا استیجاری شرکت نفت کارکنان را جابجا می کنند، برای رفت و آمد به اهواز جهت مراجعه به بیمارستان و یا انجام کارهای شخصی ، اتوبوسهای کولردار در اختیار کارکنان و خانواده های آنان است . اطراف منازل و مناطق مسکونی تمیز است ، خیابانها تقریبا آسفالت مرتبی داشته و یا در حال بازسازی است، حتی منازل شخصی بدون طرح و نقشه هم در این مناطق ظاهر بهتری دارند ....

در منطقه ی ارتشی تقریبا برعکس است ، محلات شبیه به روستاها و البته کمی بزرگتر از معمول هستند، خیابانها فقط اثری از آسفالت دارند و در برخی جاها چون چشمه علی و سرکوره ها به لطف شرکت گاز از همان ظاهر هم محرومند . با عبور اتومبیلها مدام خاک نرم است که مجانی به خورد خلق الله داده می شود تا بدانند که مسئولین به فکر آنها هستند . باشگاه کاوه یا بدر که تنها باشگاه و استخر آن تنها استخر این قسمت از شهر بود و به ارتش واگذار شده بود، به بیغوله ای تبدیل شده و شنیدم که ارتش قرار است زمین آن را بفروشد . مغازه های بازار چشمه علی که زمانی پر از شور و شوق وتلاش بود امروز آنچنان متروک افتاده که گفتنی نیست . مثل این است که همین چند سال پیش خارجی ها برای خرید از مغازه ی ارسطو صف نمی گرفتند، پارچه فروشی بزاز و دوزندگی آقای پناهی اصلا در ابنجا نبوده و بروبچه های طرفدار باشگاه دارایی در مغازه ی آقای سردشتی جمع نمی شدند . تنها از قدیمی ها آقای ضیایی است که ترک سنگر نکرده گرچه از سنگر چیزی نمانده است و بنا به عادت معمول هر روز به مغازه می رود و هر سال در صف اول سینه زنان ماه محرم سینه می زند .
نگاهی هم به محلات قدیمی شهر
چند بار گذارم به کلگه افتاد، وضعیت جالبی ندارد . کاوانسرا یا همان محله ی قدیمی هنوز به همان شکل شاید بیست سال پیش است و هیچ تغییری نکرده مضافا براینکه با عبور کامیونهای کارخانه ی سیمان وضعیت بسیار نامناسبی دارد . حمام عمومی محله بسته شده و متروک افتاده است .
نمره یک شاید بگویم وضعیت بهتری دارد . پیاده رو کنار پل نمره یک را مسقف کرده و نمایی به آن داده اند ولی چند متر آن طرفتر وقتی به فضای بالادست پل و محل عبور آب نگاه می کنیم تعجب می کنیم که این مرکز شهر است ؟ حمام عمومی نمره یک تعطیل و به باشگاه بدنسازی تبدیل شده است .
از چشمه علی نگویم بهتر است . مدتها است که اهالی منتظرآاسفالت معابر هستند ولی نه تنها خبری نشده بلکه تیغ بران شرکت گاز همان خیابان نصفه و نیمه را هم لت و پار کرده و خاک است که با عبور انندگان تاکسی و شخصی به هوا می رود . شبها ظاهر منطقه دقیقا روستا را به خاطر می آورد و گویی اصلا این محله جزیی از یک شهر نیست . عصر که به طرف فلکه ی باشگاه مرکزی می روی بوی فضولات مرغ و گوسفدهایی که برای فروش آورده اند، صدای فروشندگان که با هم چانه می زنند، مردانی که با لباس محلی کنار خیابان ایستاده اند و زباله های میوه هایی که میوه فروشان دوره گرد ریخته اند بدجوری توی ذوق می زند . حمام عمومی محل مانند حمام نمره یک تعطیل و به باشگاه بدنسازی تبدیل شده است . راستی چه شباهتی بین حمام عمومی و باشگاه بدنسازی وجود دارد ؟

۱۳۸۸ مرداد ۳۰, جمعه

مسجدسلیمان چهل سال بعد از شرکت نفت ( 1 )

با یاد و نام خدا
مسجدسلیمان چهل سال بعد از شرکت نفت
چندی پیش بنا به عادت معلمی به فکر افتادم که برگردم و به آنچه نوشته ام نگاهی بیندازم وببینم چه کرده ام؟ آیا کارم مطلوب بوده و آیا طبق طرحی که در نظر داشته ام، عمل کرده ام؟
ضمن بررسی مطالب خود و مطالبی که از دیگران خوانده بودم مدام به این نکته برمی خوردم که مسجدسلیمان در گذشته ، در صدسالگی نفت ، شهر اولین ها ، اولین های مسجدسلیمان ، اولین فرودگاه ، اولین ... . راستی چرا کسی به فکر وضعیت حال مسجدسلیمان نیست . تصمیم گرفتم این بار از زاویه ی تازه ومنظر جدیدی به این شهر اولین ها بپردازم، مسجدسلیمان بنا شده بر روی نفت، بدون نفت و چهل سال بعد از شرکت نفت .

چهل سال است که شرکت نفت شهر را به حال خود گذارده است البته اگر برنامه های یکی دو سال اخیر را در نظر نگیریم چرا که هزینه هایی که شرکت نفت می کند و اعتباراتی که خرج می شود، متاسفانه فقط خرج کردن است و اگر مرا بدبین نخوانید فقط فکر ظاهرکار هستند . برای مثال اخیرادر حال مرمت ساختمان باشگاه مرکزی هستند، اعتباری که می توانست صرف کار بهتر حداقل ساخت یک مجموعه ی ورزشی جدید بشود . مسجد شیکی در کمپ کرسنت در حال ساخته شدن است . وجدانا در همین مساجد موجود بجزدهه ی محرم، چندنفر جمع می شوند که شما انتظار دارید در محیط بسته ای چون کمپ کرسنت که همگان در آن راه ندارند چه نعداد جمع شوند، این درحالی است که شیشه های گلدسته ی مسجد جامع چشمه علی مدتها است که شکسته و کسی نیست که آنها را مرمت کند . بام منازل سازمانی را رنگ آمیزی کرده اند ( همان موضوع تکراری صرف بیهوده ی اعتبارات ) . کاش این اعتبارات را صرف اشتغالزایی می کردند .

دراین چهار دهه، شهر به دو منطقه ی شرکتی و ارتشی با دو ظاهر متفاوت تبدیل شده است ، منطقه ی زیر پوشش شرکت نفت هنوز همان بوی شرکت نفت گذشته را می دهد، منازل سی برنجی نفتون و نمره یک، خانه های وسیع ، مشجرو با امکانات کمپ کرسنت و ... ، درمانگاههای شرکت نفت، نظافت نسبتا مرتب مناطق ،

ومنطقه ی تحت اختیار ارتش شبیه به پادگانهای نظامی است . حتما یادتان هست زمان خدمت نظام وظیفه محیط پادگانها را تقسیم کرده و هر قسمت را به یک یگان می دادند تا نظافت کنند . برخی مناطق مرزی و یا بین دو یگان چون معلوم نبود با گدام گروه است معمولا نظافت نمی شد و زمانی هم که به اجبار یک گروه مسئول می شد با بی میلی کار را انجام می داد وآن هم سمبل کاری و رفع مسولیت . این را هم از موارد عینی بشنوید . سال ها است که آب زاید منازل سی برنجی چشمه علی از مسیر پیاده رو مقابل آنها به سمت پل لین هندیهای سابق می رود و تاکنون هیچ اقدامی برای رفع این مشکل نشده است . قبلا وضعیت نظافت در منطقه ی ارتش چندان جالب نبود ولی مدتی است که سروسامانی پیدا کرده و کارگران شهرداری مرتبا برای جمع آوری زباله ها اقدام می کنند . موردی را بگویم که یک بار دیگر هم در مطلب گذشته ی مسجدسلیمان مطرح کرده بودم : در سیستم نظامی و ارتش، کارهای خدماتی همچون نظافت از طریق بیگاری نیروهای وظیفه مانند سربازان انجام می شود و بنابراین در پیکره ی این سیستم، هیچ قسمت یا بخشی و نیز هیچ بودجه و اعتباری برای انجام این گونه کارها پیش بینی نشده است . به همین علت بجز محدوده ی پادگانها به هیچ وجه نیروی خاصی برای انجام کارهای خدماتی در نظر گرفته نشده است و در پادگانها هم سربازان وظیفه ( آنهم به صورت بیگاری ) این وظایف را انجام می دهند . به همین دلیل در مناطق مسکونی متعلق به مراکز نظامی و یا لااقل در مسجدسلیمان همیشه مشکل کارهای خدماتی وجود داشته است .

وضعیت منازل دو منطقه هم دیدنی است . منازل سازمانی منطقه ی شرکتی هنوز سالم مانده و اطراف آن را مرتب می کنند ( بجز قسمت انتهایی باغ ملی که زیر مخازن آب پشت برج و کنار افرمبی قرار دارد) . اخیرا بلوار باغ ملی را هم بازسازی کرده و جویهای کنار خیابان ساخته شده به این امید که دیگر در زمستان شاهد جمع شدن آب باران در سطح خیابان و خیس شدن مردم در اثر عبور رانندگان ناشی چون من نباشیم . خانه های سازمانی منطقه ی ارتشی تقریبا یا بازسازی شده ( آن هم از نوع مسجدسلیمانی ) و یا صاحبانشان آنها را کوبیده و به جایشان منازل چند واحدی ساخته شده و یا می شود و این یعنی زندگی جدید . فضای بین منازل ارتشی مقابل دبستان سینا را که نگاه می کنی باور نمی کنی که این قسمت هم جزیی از یک منطقه ی مسکونی و تقریبا در دل شهر است .

۱۳۸۸ مرداد ۲۵, یکشنبه

اولین هایی که شهر اواین ها از دست داد

با یاد و نام خدا
اولین هایی که شهر اولین ها از دست داد
در بحث گذشته ی مسجدسلیمان نوشته بودم دوستانی که درباره ی این شهر مطلب نوشته و یا می نویسند ابتدا به سراغ اولین های این شهر می روند اولین بیمارستان، اولین فرودگاه، اولین ... هیچکس از خود نمی پرسد این اولین ها ازکجا و برای چه کسانی ایجاد شدند و چه افرادی از آنها بهره مند شدند ؟ این اولین ها چه موقع و چرا به وجود آمدند و چه موقع و چرا از بین رفتند ؟ اصولا فقط باید اولین های مثبت را گفت و نوشت یا به اولین های منفی هم باید پرداخت ؟ شهر ما بسیاری از اولین ها را داشت و نداشت . داشت چون موجود بودند و نداشت چون همه نمی توانستند استفاده کنند .
در همانجا به برخی از اولین های منفی اشاره کردم و ضمن مطالب بعدی هرجا موردی پیش آمد اشاره ای داشتم . می خواهم در این جا به برخی اولین های تلخ اشاره کنم که برای اکثریت وجود داشت و برای عده ی معدودی وجود نداشت .
اولین شهری بودیم که بر روی منابع نفت و گاز ساخته شده بود ولی مردم آن هنوز از داشتن گاز لوله کشی محرومند .
اولین شهری بودیم که پوشش های بام ( ایزوگام امروزی ) پشت بام منازل کارمندی را پوشانید ولی حتی امروز هم بام قسمت اعظم منازل شخصی گل اندود می شود .
اولین مردمی بودیم که باید امکانات اولیه ی زندگی را از کسانی گدایی می کردیم که در اصل نیروی کار ما محسوب می شدند .
اولین مردمی بودیم که نیروی کار خارجی که باید تابع ما باشد در بهترین منازل مسکونی زندگی کرده و از بهترین امکانات استفاده کرده وخودمان با ترس و لرز خانه که نه زاغه ای ساخته و در آن زندگی می کردیم .
اولین مردمی بودیم که مردانشان افتخار می کردند یک خارجی آنها را خانه شاگردش بداند و اورا بوی خودش صدا کند .
اولین قطرات قیر در مسجدسلیمان به دست آمد ولی خیابانهای این شهر هنوز هم یک آسفالت خوب به خود ندیده اند .
زمانی در شهر ما بیشترین نیروی کار جذب شد ولی امروز جوانانمان از بیکاری تباه می شوند .
اولین کولرهای گازی در مسجسلیمان به کار افتاد ( شاید گزافه نگفته باشم ) ولی در همان حال اکثر مردم روی تخت های سیمی و در گرمای بسیار زیاد، به امید خنکای سحر شب را به صبح می رساندند .
ما اولین شهری بودیم که سیستم دفع فاضلاب بهداشتی داشتیم و امروز تنها شهری هستیم که فاضلاب آن در کانال های روباز در شهر جریان دارد .
اولین استخرهای کشور را داشتیم و اولین شهری هستیم که از این نظر در مضیقه هستیم .
اولین سینما را در ایران داشتیم و شاید اولین شهری هم باشیم که در این زمانه فاقد سینما هستیم .
اولین یا بهتر بگویم تنها شهری هستیم که طرح جامع شهری ندارد .
اولین شهری هستیم که بعد از گذشت بیش از یکصد سال هنوز آب جیره بندی داریم .
و به زبان ساده تر اگر ما زمانی در داشتن بهترین و اولین چیزها بالاترین رتبه را داشتیم، امروز در پسرفت گوی سبقت را از دیگر شهرها ربوده ایم .

همیشه این سوال را از خود می پرسم که : اولین چیزهایی که از دست دادیم ، چه بودند ؟
اولین چیزی که مسجدسلیمان و مسجدسلیمانی ها از دست دادند، خود مسجدسلیمان بود . در شرایطی که گروه معدود مسنشاران و کارکنان خارجی و نیز روسای شرکت نفت از بهترین امکانات و رفاهیات استفاده می کردند، ساکنان شهر که صاحبان اصلی این امکانات بودند از ابتدایی ترین حقوق زندگی محروم بودند .
اولین شهری بودیم که به خاطر داشتن منابع غنی خدادادی، عزت و اعتبارمان را از دست دادیم یا بهتر بگویم با استفاده از بدترین و غیرانسانی ترین روشها از ما گرفتند . هر زمان به گذشته فکر می کنم می بینم ما مسجدسلیمانی ها شبیه بچه ها بودیم . دیده اید که بچه ها با یک آدامس هم آرام شده و تقاضای بیشتری نمی کنند ؟
شاید مهمترین چیزی که از دست دادیم و یا ازما گرفتند، جرات و یارایی پرسیدن بود . یکی از دوستان به شوخی می گفت: مسجدسلیمانی ها دو کلمه را در ذخیره ی لغاتشان نداشتند، کلمات ببخشید و چرا . نبود کلمه ی اول باعث می شد که براثر کوچکترین اشتباهی که از کسی سرمی زد درگیری ایجاد شود ! ودومی سبب شد از همه چیز محروم شوند . گرچه به شوخی می گفت ولی هیچ شوخی نیست که نیمی از آن جدی نباشد . از خودم بگویم . هرگاه به امکانات گسترده ی شرکت نفت برخورد می کردم که تنها در اختیار گروه معدودی بود به جای آن که بپرسم چرا من هم نمی توانم استفاده کنم، با خواهش والتماس می خواستم به من هم اجازه ی استفاده کردن بدهند .

راستی این اولین ها کی به پایان رسیدند یا تمام شدند . اولین فرودگاه با اتمام فعالیت های شرکت نفت تعطیل شد گرچه چند صباحی به خاطر یک کار تیلیغاتی دایر شد . به دیگر اولین ها هم نگاهی بیندازید تا بدانید از ابتدا به چه دلیل و به خاطر چه کسانی به وجود آمدند و بعدها به علت از بین رفتن همان دلیل وهمان افراد هم از بین رفتند .
بدیهی است که هر چیزی روزی به پایان راه می رسد و اولین ها از این قاعده مستثنی نیستند . یکی از اولین های مسجدسلیمان هم به پایان راه رسید . دکتر علی نهاوندی اولین چشم پزشک این شهر که عمری را در خدمت به مردم مسجدسلیمان گذراند، در 29 اردیبهشت سال 1388 روی در نقاب خاک کشید . روحش شاد و یادش گرامی باد .

گاهی كه به عكس های قدیمی مسجدسلیمان نگاه می كنم ناخودآگاه آرزو می كنم كاش در این شهر زندگی نكرده بودم، كاش نفتی در این شهر پیدا نمی شد، كاش فقط نفت را غارت می كردتد ولی بافت شهر را دست نمی زدند و كاش هنوز مسجدسلیمان همان بافت قدیمی را داشت ، چون لااقل در آن شرایط هرچه نداشتیم، یك دل شاد و یك نیت خالص و بی ریا داشتیم . آرزو می كنم همه ی دنیا به اندازه ی بیست فوتیها بود و یا به قول شاعر قدیمی :
ای كاش تمام وسعت دنیا
فقط به اندازه ی مسجدسلیمان بود .
همان زمینهای گرم و تف زده، در بعدازظهرهای گرم تابستان با بقیه بچه های محل ( دختر وپسر) قطور بازی كردن ( GHOTOOR )، هفت تیر بازی كردن و به زبان هنرپیشه های خارجی هندزآپ گفتن، شور وشوق اول مهر و گرفتن كتاب و جلد كردن آنها، خریدن عکس برگردانهای كاغذی به شكلهای مختلف و چسبانیدن روی صفحات كتاب، سر ایستگاه منتظر تریلی های شركتی ایستادن، دهشاهی تخمه یا بادام شور خریدن و مدتها با آن سرگرم شدن، پای برهنه روی آسفالت داغ دنبال توپ پلاستیكی دویدن، بعد از بازی زیر سرریز بشكه ی آب كنار منزل آقای طبیبی ایستادن و كمی خنك شدن، لوتو بازی كردن با سربطریهای نوشابه، تابستانها هفته ای دو روز توی صف بلیط سینمای تابستانی باشگاه كاوه ایستادن و به قیمت از دست دادن یكی دو تكمه ی پیراهن بلیطی تهیه كردن، ساعتها نشستن و درباره ی داستان فیلمها و حرکات آرتیست فیلم یا ارکستر باشگاه کاوه صحبت کردن، جاده های نفت پاشی شده و بوی نفت كه از زمین داغ بلند می شد، بوی گازی که از لوله ها نشت کرده و در هوا پراکنده می شد، شبها زیر نور چراغ برق كنار خیابان ایستادن و صحبت از هر دری و گاهی هم چاخان های بچگانه، بلبریگ بازی كردن، چرخاندن رینگ دوچرخه ( رینگ بازی ) و در آن هوای گرم دنبال آن دویدن، سرتاسری خریدن و جرزدنهای فروشنده ی متقلب، خنده های واقعی از ته دل، درست كردن ماشین های اسباب بازی با چوب و ورقه ی قوطیهای روغن نباتی، كنار مغازه ی شرف الدین ایستادن و از ترس پاسبانی كه اخیرا در آنجا گماشته بودند دزدكی دختران دبیرستانی را نگاه كردن، گاهی دنبال دختری رفتن و دلخوش به نگاه محبت آمیزی یا علامتی از روی مهر، هر دو یا سه سال یکبار مکافات کاهگل مالی پشت بام را داشتن، بر روی بلندی کنار درب ورودی استخر باشگاه مرکزی ایستادن و دید زدن زنان و دخترانی که با لباس شنا به استخر می آمدند، نشستن کنار پلیت های اداره ی ابزار دقیق شرکت نفت و ترانه های درخواستی را گوش دادن، ....
همه را دوست دارم اگرچه واقعا چیزی نبود و تنها زجر و محنت و سرکوفت و مورد تمسخر قرار گرفتن و.. .گاهی اوقات فکر می کنم اولین اسباب بازی که پدرم برایم خرید ، دقیقا سرنوشت و آینده ی مرا نشان می داد . اسباب بازی یک دوچرخه ی کوکی بود که وقتی کوکش می کردی چند دقیقه ای در یک مسیر دایره شکل به دور خود می چرخید و به تدریج و با اتمام کوک، می ایستاد . تفاوت ما در این بود که آن دوچرخه گرچه زنده نبود، مسیررا می دانست ولی ما حتی مسیر را نمی دانستیم و فقط می چرخیدیم و به راستی زندگی را از روی دست همدیگر تقلب کرده بودیم .

۱۳۸۸ مرداد ۲۴, شنبه

سخنی با مسجدسلیمانی ها

با یاد و نام خدا
سخنی با مسجدسلیمانی ها
با سلام ، در مقدمه ی مطالبم اشاره ای به مردم دزفول و كارهای مثبتی که دزفولی ها اعم از جدید و قدیم انجام می دهند و از آنجایی که هر کار خوبی را باید گفت، نوشت، تایید و در صورت لزوم تکرار هم کرد، من هم می خواهم به عنوان یک همشهری این را از شما بخواهم .
دوستان عزیز
مرتب و به بهانه های مختلف به مسجدسلیمان سربزنید . در این سرزدن به شهر اگر مسلمانید صله ی ارحام كرده اید و گرنه دوست و آشنا را دیده اید . در رفت و آمد با مشكلات فعلی شهر بیشتر آشنامی شوید شاید با مسئولی آشنا شده و بتوانید گرهی از كار مردم باز كنید . اگر بچه هایتان نمی توانند وضعیت فعلی شهر را تحمل كنند یا دوست ندارند بروند اشكال ندارد خودتان كه می توانید، بروید و ادای دین كنید . شاید مسجدسلیمان آثار تاریخی یا مناطق دیدنی نداشته باشد ولی حداقل اسفند و اوایل فروردین ماه، مناطق اطراف شهر جای گشت و گذار است و شما می توانید در این مواقع با خانواده هم به زادگاه خود سری بزنید و دیداری تازه کنید . اگر می خواهید كارتهای عابربانك بگیرید كه امروزه ضروری است، حساب اولیه را در مسجدسلیمان باز كنید، بگذارید اگر سودی دارد كه دارد به بانکهای شهرتان برسد . اگر قسط یا بدهی دارید از بانكهای مسجدسلیمان حواله كنید كه سود همین پولهای به ظاهر ناچیز که انصافا در مجموع بسیار بالا هم هست به جیب همشهری هایتان برود . می توانید حتی قبوض موبایل خود را در مسجدسلیمان پرداخت كنید . عوارض سالانه ی خودرو خود را به حساب شهرداری این شهر واریز و تسویه حساب كنید. در سفر به مسجدسلیمان اگر اتومبیل دارید سعی کنید بیشترین سوخت را در آنجا بزنید . اگر از بستگان كسی در مسجدسلیمان به خاك سپرده شده كه حتما هست، گاهی سری بزنید و فاتحه ای بخوانید تا بعدها برای شما هم این كار را بكنند . بسیاری از اقلام خرید ماهانه ی خانواده را می توانید از مسجدسلیمان تهیه كنید . اگر بازنشسته هستید بگذارید مستمری بازنشستگی شما از طریق اداره ی محل کار تان در مسجدسلیمان پرداخت شود زیرا سبب می شود گاهگاهی برای انجام امور اداری خود به زادگاهتان سری بزنید . اگر هنوز ملک یا خانه ای در مسحدسلیمان دارید، آن را نفروشید همین می تواند وسیله ی ارتباط بیشتر شما با این شهر باشد ( کار اشتباه مرا شما انجام ندهید ) . شاید هرگاه به مسجدسلیمان می روید ظاهر شهر شما را ناراحت کند ولی همین که حس کنید ریشه در خاک جایی از این کشور دارید، خوب است . هنگام برخورد با مسجدسلیمانی ها در هرجای کشور و یا دنیا هم که باشید، فقط به زبان محلی بختیاری صحبت کنید . آداب و سنن قدیمی محلی را تا حدامکان حفظ کنید .
در پایان بگویم شاید اگر كسی از مسئولین شركت نفت سابق وجود داشته و نوشته های مرا درباره ی آن مجموعه خوانده و وضعیت فعلی مسجدسلیمان را هم ببیند ، برمن خرده گرفته و یا حتی شدیدا اعتراض كند كه اگر ما كاری برای مسجدسلیمان نكردیم ، خارجی بودیم و استعمارگر ولی چرا بعد از ما خود شما ایرانی ها كاری نكردید ؟ كه من برای این حرف هیچ جوابی ندارم .

۱۳۸۸ مرداد ۲۲, پنجشنبه

مسجدسلیمان در زمان حال

با یاد و نام خدا
وضعیت بهداشت و درمان مسجدسلیمان
استفاده ازامكانات بهداشتی و درمانی که معمولا در شهرها وجود دارند یكی ازعلل عمده ی مهاجرت روستاییان است که این عامل در کنار وضعیت کار و اشتغال در مهاجرت ساکنین شهرهای کوچک و کم امکانات به شهرهای بزرگ تاثیر به سزایی دارد . در اینجا می خواهم به وضعیت بهداشت و درمان شهرمان بپردازم .
تقریبا مطب تمام پزشکان در نمره یک واقع شده و بجز چشمه علی و یک مطب هم در بی بیان بقیه ی محلات فاقد مطب پزشک بوده ودر صورت نیاز باید به نمره یک مراجعه کنند که این امر در فصول مختلف اشکالاتی را برای مردم ایجاد می کند .
در شهر 9 باب داروخانه وجود دارد كه یكی درفلكه ی باشگاه مركزی، دیگری درپنج بنگله وشش باب در نمره یك وداروخانه ی شبانه روزی مقابل بیمارستان 22 بهمن . بقیه ی محلات فاقد داروخانه هستند . بجز داروخانه ی شبانه روزی بقیه فقط روزها فعالیت می كنند .
شركت نفت در میدان ( روبروی گاراژ شركت نفت )، نفتون، بی بیان و كلگه ( مستقر دربیمارستان شركت نفت ) درمانگاه دارد . ارتش در تلخاب و هوانیروز نیز در منطقه ی خود دارای درمانگاه هستند .
در سطح شهر پنج باب درمانگاه در مناطق نفتك، چشمه علی، باغ ملی، كلگه و بی بیان وجود دارند . این درمانگاهها هم فاقد داروخانه هستند . با توجه به نرم وزارت بهداشت، مسجدسلیمان به درمانگاه نیاز ندارد . پرسنل بهداری حدود 850 نفر است .
دارالشفای حضرت مهدی (عج) در پنج بنگله دارای بخش سی تی اسكن، داروخانه، پزشك متخصص و عمومی كه روزها فعالیت دارد . دارالشفای حضرت زینب ( س ) در نمره یك دارای پزشك متخصص و عمومی ، داروخانه و فقط روزها فعال است . مجتمع هلال احمر در نمره یك دارای سونو گرافی، پزشك متخصص و عمومی و روزها فعال است . كلینیك شبانه روزی 22 بهمن نزدیك این بیمارستان و دارای پزشك متخصص و عمومی است
بیمارستان شرکت نفت که در یک دوره ی زمانی تا دهه ی 60 پذیرای بیماران شرکتی بیشتر مناطق بود، به لطف برنامه ریزی مسئولین شرکت نفت به حال نزاری افتاده است . بنای ساختمان قدیمی است و نیاز به بازسازی جدی دارد . امکانات آن ضعیف است و از آنجا که یا ساخت بیمارستان بزرگ نفت اهواز و کم شدن فعالیت شرکت نفت در مسجدسلیمان، به آن نیازی نیست باید به این شکل مورد بی توجهی واقع شود . با احداث بیمارستان شفا وضعیت بیماران تحت پوشش تامین اجتماعی نسبتا بهتر شده است گرچه رفت و آمد بیماران از اقصی نقاط شهر مسجدسلیمان به این بیمارستان با مشکلاتی روبرو است و برخی خدمات پزشکی در آن ارائه نمی شود . در بیمارستان شفا هم روزانه عده ی معدودی می توانند صبح زود رفته و نوبت بگیرند واز خدمات دندانپزشکی استفاده کنند . بیمارستان 22 بهمن گسترش یافته وبهتر از گذشته است گرچه بدون اشکال نیست . بیمارستانها در دو طرف شهر واقع شده اند و کسانی که برای عیادت بیماران خصوصا در فصل گرما مراجعه می کنند با مشکل روبرو هستند . بیمارستانها دارای آزمایشگاه و رادیولوژی بوده و علاوه بر آنها آزمایشگاههای خصوصی هم هستند که به بیماران ارائه ی خدمت می کنند . بیمارستان جدیدی هم در محله ی نمره دو در حال ساخت است که وضعیت دسترسی بیماران شهر به امکانات پزشکی را بهتر خواهد ساخت .
برای انجام ام آر آی ( M R I ) بیماران ناچارند با تحمل مشکلات وبا گرفتن وقت قبلی، در بیمارستانها ی دولتی و یا خصوصی اهواز انجام دهند .
اکثر مردم مسجدسلیمان زیر پوشش سازمان بیمه ی خدمات درمانی و بیمه ی تامین اجتماعی هستند و علاوه بر اینها همه می توانند در صورت نیاز به بستری شدن حتی اگر زیر پوشش هیچ نوع بیمه ای هم نباشند با مراجعه به سارمان تامین خدمات درمان از امكانات آن استفاده نمایند . كاركنان و بازنشستگان استخدام كشوری علاوه برآن زیر پوشش بیمه ی تكمیلی درمان نیز هستند كه در درمانهای دارای هزینه ی بالا مفید است ، اگرچه بازهم میزان آن با توجه به مخارج درمان كم است و باید قوانین مربوط به آن بازنگری واصلاح شوند . حدود 20 درصد جمعیت شهر هم زیر پوشش کمیته ی امداد و اداره ی بهزیستی هستند .
وجود بیمه ی تكمیلی درمان برای مستمری بگیران سازمان تامین اجتماعی هم ضروری است والبته به میزانی بالاتر از آنچه فعلا برای مستمری بگیران استخدام كشوری وجود دارد برقرار شود، می تواند آسایش خاطر بیشتری را در انتهای عمر برای آنان فراهم كند . ظاهرا كارمندان بازنشسته ی شركت نفت از تسهیلاتی به همین شكل استفاده می كنند ولازم است برای بقیه ی افراد تحت پوشش هم اقداماتی صورت گیرد ( اگر بگویم همان تبعیض کارمندی و کارگری بر من خرده نگیرید ) .
برای آگاهی از وضعیت اورژانس مسجدسلیمان با آقای نوذری هم كلام شدم . ایشان به گرمی مرا پذیرفته و به سوالاتم پاسخ دادند . اورژانس مسجدسلیمان در سال 1360 با یك پایگاه در محل فعلی درنمره یك، آغاز به كار كرد . از 1383 به پنج پایگاه ( دو پایگاه شهری در نمره یك و دره اشكفت، سه پایگاه بین شهری گلگلیر، اندیكا و هفت شهیدان كه این آخری به سه راهی شوشتر، لالی، مسجدسلیمان منتقل گردیده است ) رسیده است . تا قبل از سال 1387 دارای پایگاهی با استفاده از هلی كوپتر بود كه به علت هزینه ی زیاد تعطیل گردید . پرسنل اورژانس در ابتدا 13 نفر بود كه در حال حاضر 40 نفر هستند و به 12 نفر نیروی دیگر نیاز است . اورژانس مسجدسلیمان دارای شش دستگاه آمبولانس است كه دارای تجهیزات معمولی كافی هستند ولی تجهیزات مدرن مانند CD شوك ندارند . پایگاههای جدیدی هم مورد نیاز است . پیشنهاد ایجاد یك پایگاه در اطراف ترمینال مسافربری داده شد كه متاسفانه به علت پیدانشدن زمین مناسب، اعتبار تخصیصی برای احداث این پایگاه برگشت داه شد . مدت زمان حضور اورژانس در محل حادثه و یا بر بالین بیمار بسیار كم شده است آن هم به خاطر امكانات موجود، وضعیت ترافیك و تلاش و علاقمندی كاركنان این واحد به كارشان می باشد .
اگر به پراكندگی این مراكز پزشكی نگاه كنیم متوجه می شویم كه محلات نفتك، چهاربیشه، كولرشاپ، بی بیان، هشت بنگله، مالكریم و تمبی فاقد مطب پزشك و داروخانه هستند . بقیه ی محلات تا حدودی دسترسی بیشتری دارند . كافی است به نیاز احتمالی افراد در ساعات شب و نیز فصل تابستان و وفور عقرب زدگی توجه كنید . در این میان وضعیت تمبی و مالکریم از بقیه نامناسب تر است .
مركز انتقال خون مسجدسلیمان در نمره یك مقابل بانك ملی احداث شده است .
سردخانه ها
سردخانه ی متعلق به بیمارستان 22 بهمن و نیزسردخانه ی بیمارستان شركت نفت، دركنارهم جنب بیمارستان شركت نفت ساخته شده اند . گرچه ظرفیت این سردخانه ها را نمی دانم ولی امیدوارم تعداد مرگ و میرها به اندازه ای باشد که بیش از این به فضا جهت سردخانه نیاز نباشد .

با ارائه ی مطلب وضعیت بهداشت و درمان مسجدسلیمان، نوشته هایم پیرامون وضعیت مسجدسلیمان در زمان حال هم به پایان می رسد و امیدوارم که تا بحال توانسته باشم به طرح اولیه ام پایبند بوده و درباره ی مسجدسلیمان آنچنان که بوده و هست نوشته باشم . در طول این مدت دوستان علاقمندی هم بوده اند که با دقت نظر نوشته هایم را خوانده و درباره ی آنها اظهار نظر کرده، انتقاد نموده و با ذکر مطالبی بر دانسته هایم افزوده اند . از همه ممنون و سپاسگزارم . سعادت ملاقات برخی از این عزیزان را از نزدیک داشته و بعضی را فقط از ورای نوشته هایشان می شناسم ازجمله خواهر خوبم که خود را تحت نام ددو کوچیره معرفی کرده اند که نه کوچک بلکه بسیار بزرگ هم هستند .

باسلام

با یاد و نام خدا
با سلام مدتی است که به سبب مشغله ی کاری نتوانستم مطالبم را پیرامون مسجدسلیمان ادامه دهم و آن را به پایان برسانم گرچه محرومیت های این شهر را پایانی نیست . وجود گرفتاری و کارهای مربوط به خانواده گرچه مانع ادامه ی کارمن به شکل موقت گردید ولی، ایده ای هم به ذهنم آورد تا عنوان مطلب جدیدی باشد که می خواهم نوشته و روی وبلاگم قرار دهم . قبلا هم یک بار به این نکته اشاره داشته ولی این بار به شکلی جدی تر پیگیر آن خواهم شد .
همیشه برایم این سوال وجود داشت که شعرا و دانشمندان گذشته و حتی امروزی، چه شغلی داشته و از کجا امرارمعاش می کرده اند . من که هروقت به کتاب خصوصا کتب قدیمی نگاه می کنم نمی توانم باور کنم نویسندگان این متون در زمان زندگی خود به کاری مشغول بوده اند زیرا که تفکر در باره ی موضوعاتی آنچنان سنگین و مطول و نوشتن چندین جلد کتاب با توجه به امکانات آن روزگاران، به یک زندگی راحت و فراغ بال نیاز داشت . در طول دوران تحصیلم نیز گاهی که مطلبی پیرامون زندگینامه ی بزرگان علم و ادب ایران را خوانده ام هیچگاه ندیده ام که کسی از این ادبا و نویسندگان برای مثال کارگر مزرعه بوده ویا کشاورزی می کرده است بجز سعدی که آن هم در سفرهایش بوده و پس از بازگشت به ایران و اقامت در دربار سعد ابن زنگی که از اتابکان فارس بوده و بهره مندی از یک زندگی راحت ، به فکر افتاده مطالبش را بنویسد و حتی تخلصش را هم از نام همین اتابک گرفته است . به نکته ی دیگری اشاره کنم و استناد من هم مطالبی است که استاد ارجمندم دکتر گلستانی در کلاس درس مکاتب تربیتی در دانشگاه آزاد اسلامی خوراسگان فرموده اند . ژان ژاک روسو نویسنده ی کتاب معروف امیل که هنوز هم در مباحث تربیتی به نظرات او و مطالب مطرح شده در کتابش استناد می شود، دارای شش فرزند بوده که هیچکدام را خودش یزرگ نکرده بلکه آنها را به پرورشگاه سپرده است . چگونه نظرات کسی که هیچ تجربه ی عملی در تربیت بچه های خودش هم نداشته می تواند الگویی برای آموزش و پرورش دیگران باشد . البته مخترعان را از این قاعده مستثنی کنید چون این گروه تنها با کارو تلاش مستمر وپیگیر، قادر به نوآوری و اختراع وسیله ی جدیدی بوده اند برای مثال ادیسون که بعد از حدود هزار بار آزمایش توانست لامپ را اختراع کند . به همین جهت تصمیم دارم با جستجو در شرح حال بزرگان علم وادب گذشته و حتی معاصر، جواب سوالم را بیابم که نتیجه ی این جستجو را هم روی وبلاگم قرار خواهم داد .

۱۳۸۸ مرداد ۲۰, سه‌شنبه

منازل مسجدسلیمان ( 5 )

بایاد و نام خدا
منازل مسجدسلیمان ( 5 )

منازل کارمندی
این منازل در ابعاد مختلف و دارای امکانات گوناگون در برخی مناطق شهر ساخته شده اند . محله ی بازار چشمه علی تنها محله ای است که در آن هردونوع خانه یعنی کارگری و کارمندی احداث شده گرچه باید گفت که منازل کارمندی بازار چشمه علی نسبت به منازل باغ ملی یا جاهای دیگر دارای امکانات کمتری بودند .

منازل كارمندی چشمه علی
در محله ی بازار چشمه علی پنج لین منزل كارمندی وجود داشت، دولین مفابل اداره ی ابزار دقیق ( مركز زبان فعلی ) یك لین پشت دبیرستان حجاب فعلی و دو لین هم مابین اینها . این منازل دارای چهار اتاق ، حمام و بخار بودند . بخار، حمام و توالت راجداگانه و در حیاط ساخته بودند . درقسمت پایین اجاق برخی از آنها محفظه ای اضافه شده بود كه حالتی شبیه فرهای امروزی را داشت . این منازل هم دو حیاط داشتند كه یكی از آنها باغ منزل محسوب می شد و انصافا باغ هم بودند .

سقف آنها به شكل نیم دایره و طاقی شكل است و در گذشته بام آنها را سیمان كرده بودند . برای اولین بار در سالهای 1340 سقف این منازل را از ورقه های عایق به شكل ایزوگام های امروزی پوشانده بودند .
در كنار منازل كارمندی بشكه های ذخیره ی آب نصب شده بود كه آب كافی برای آنها فراهم باشد ( این هم از مزایای كارمند شركت نفت بودن و حتما متوجه شده اید چرا همه آرزو داشتند هرچه زودتر دیپلم گرفته، سربازی بروند و به استخدام شركت نفت درآیند ) . علاوه بر آن یك بویلر ( شبیه آبگرمكنهای گازی مخزنی ) برای هر لین نصب شده بود تا آب گرم آنها تامین گزدد . این بویلرها شیر اطمینان نداشت و جهت جلوگیری از خطرات احتمالی لوله ای روی آن نصب شده بود كه ارتفاعش از بشكه ی ذخیره ی آب بیشتر بود تا زمانی كه آب گرم می شد از این لوله بیرون بریزد كه اكثرا هم همینطور بود و حسرت ما به خاطر نداشتن آب گرم . به این لوله درین( با كسره ی دال و ر ) به معنی سرریز می گفتند (DRAIN ) .
بشكه های آبی هم لوله ی درین داشتند و هرگاه شناور بشكه عمل نمی كرد، آب یه اصطلاح سر می رفت . تابستانها بیشتر مواقع بعد از بازی زیر آب سرریز این بشكه ها می ایستادیم که خیس و خنك شویم .

منازل کارمندی جی تا یپ
این منازل در کنار محله ی کولرشاپ و روبروی سرمسجد ساخته شده اند . در زمان خود بسیار شیک بودند ولی امروزه به علت گذر زمان رونق سابق را ندارند . این ساختمانها هم به کارکنان ارتش واگذار گردیده اند . این منازل هم در دونوع ساخته شده اند .
یک نمونه از منازل جی تایپ دارای دو اتاق خواب ، یک اتاق پذیرایی و راهروی متصل به پذیرایی هستند . زیربنای آنها در حدود 150 متر مربع و کل زمین آنها بالغ بر 400 متر مربع است .

منازل کارمندی تلخاب
این منطقه در گذشته قسمتی از قلعه ی بدون برج و باروی شرکت نفت بود که ما را در آن راهی نبود و بعد ها هم که به ارتش واگذار شد به علت مسائل امنیتی نمی توان درباره ی آنها چیزی نوشت . همین بس که بگویم منازل بسیار شیکی بودند و منطقه برای خود دارای استخر بود که ساکنا ن تلخاب تابستانها با لباس شنا به صورت مختلط در آنجا شنا می کردند .
تمامی منازل و ساختمانهای شرکت نفت در بازار چشمه علی، ریل وی، چهاربیشه ، جی تایپ، كولرشاپ و تلخاب به ارتش واگذار شدند .

منازل کارمندی در نقاط دیگری چون پانسیون خیام، کمپ کرسنت، اسکاچ کرسنت ( کوی شهید چمران ) و باغ ملی احداث شده اند که بسته به نوع، امکانات مختلفی دارند . برای نمونه دارای دو ، سه ویا چهار اتاق خواب هستند . این منازل با نامهای اختصاری انگلیسی مشخص شده اند مانند :

HF1 , WF1 ,WF5 , W6, TF1 , F12 , F21 , F24T , F4 , F12T , F10 , F24M , F21A , F22A , GF1 , TF1

بازهم این موضوع همانند یک علامت سوال بزرگ جلو چشمانم می آید که: چرا یک خارجی باید بنگله ی چهار اتاق خوابه داشته باشد و سهم پدرمن و خانواده ی من از شرکت نفت یک اتاق بیست متر مربعی از یک منزل سی برنجی در چهاربیشه باشد . من شنیده ام که بنگله ی شماره یک یا همان ساختمانی که مدنی هم دادگاه انقلاب بود، مختص رئیس ناحیه ی شرکت نفت بود . چرا این ساختمان در اختیار یک خانواده ی معمولا کم جمعیت قرار می گرفت ودرمقابل یک منزل بیست فوتی با امکانات بسیار ابتدایی که اگر بگویم فاقد امکانات صحیح تر است ، به یک خانواده ی معمولا شلوغ کارگری داده می شد ؟
بحث منازل مسجدسلیمان به این زودی پایان نمی یابد و از هر زاویه ای به آن نگاه کنی قابل ادامه دادن است ولی من نمی خواهم بیش از این ، مطلب را دنبال کنم . همشهری ها که خود انواع این منازل را می بینند و دوستان غیر مسجدسلیمانی هم اگر گذارشان به این شهر افتاد می توانندآنچه از این ساختمانها اعم از منازل کارمندی، کارگری وشخصی و مقایسه ی امکانات و فضای این منازل، به تبعیضاتی که در حق این مردم شده بیشتر پی ببرند .

۱۳۸۸ تیر ۱۰, چهارشنبه

تصحیح یک اشتباه در مورد منازل بیست فوتی

با یاد و نام خدا
تصحیح یک اشتباه
دوستان عزیز می خواهم اشتباهی را که در یکی از مطالب قبلی داشتم اصلاح کنم . در بحث پیرامون منازل بیست فوتی نوشته بودم که مساحت هر اتاق 10 فوت مربع بوده است . متاسفانه در نوبت اول که این مطلب را روی وبلاگ قرار داده بودم کسی متوجه ی این اشتباه نشده بود ولی در مرحله ی دوم یکی از همکاران گذشته به آن پی برده و تذکر دادند که با تشکر از این بزرگوار، مطلب را اصلاح می کنم .
منازل بیست فوتی به صورت لین و پشت به هم و به شکل مربع ساخته شده بودند که ضلع هر کدام 10 فوت یعنی حدود سه متر بود و بنابراین مساحتی در حدود سه متر مربع داشتند و از آنجا که معمولا دو اتاق کنار هم یا پشت به هم را به یک خانواده می دادند، سهم هر خانواده ی شلوغ کارگری با کلی مهمان و وابسته که به دلایل مختلف به مسجدسلیمان می آمدند، شش متر مربع بود .
به هر حال اشتباهم را اصلاح و مجددا از شما عذر خواهی کرده و از دوست بزرگواری هم که به من تذکر دادند قدردانی می کنم .

۱۳۸۸ خرداد ۵, سه‌شنبه

مسجدسليمان در صد سالگي نفت

مسجدسلیمان در صد سالگی نفت
با یاد و نام خدا
امروز پنجم خرداد ماه است و دقیقا یك صد سال از فوران چاه شماره یك مسجدسلیمان می گذرد . عمر مسجدسلیمان بیش از چاه شماره یك است ولی با اغماض آن را هم صد سال حساب می كنیم و با این حساب دو جشن تولد همزمان داریم . یادم می آید یك زمانی به خاطر صرفه جویی، جشن تولد بچه هایم را یكجا می گرفتم و برای رعابت عدالت هرسال در روز تولد بكی از آنها و به نام همه ی آنها به اصطلاح جشنی می گرفتیم . خوب نداری است و كاریش نمی شود كرد . ولی همزمانی جشن تولدمسجدسلیمان و چاه شماره یك نه از سرفقر، كه به علت كم شدن ارزش هر دو است . دیگربه آنها بهایی داده نمی شود، هردو فاقد آن ارزشی هستند كه بشود برایشان حساب بازكرد . چاه شماره یك را تا توان داشت و تا شیره در بدن داشت، دوشیدند ودر یك غروب پاییزی با احترام! و صدای شیپور شیپورچی انگلیسی شركت نفت (1)، از رده خارج كردند ولی با مسجدسلیمان به گونه ای دیگر رفتارنمودند . بتدریح آن را از درون تهی كردند و به این روزش انداختند . حق هم داشتند وقتی چاه شماره یك به آن روز بیفتد با مسجدسلیمانی كه فقط مصرف كننده است بهتر از این نمی شد رفتار كرد . و این سرنوشت هر چیز بی ثمری است .
در گذشته هرگاه كسی فوت می كرد، با بچه هایش به علت بی سرپرستی رفتار مناسیی نمی شد . طعنه و ملامت دیگران به خاطر لقمه نانی یا لباس پاره ای، دلسوزی های ظاهری دل آسودگان، كارگر بی جیره مواجب شدن برای انجام كارهای یزرگان فامیل، وسیله ای برای خالی شدن دق دلی دیگران و .. ازجمله بلایایی بود كه به سرشان می آمد و بیشتر مواقع ناچار به ترك محل و رفتن به غربت می شدند ( شاید مثل مگه بچه یتیم گیر آوردی؟ اشاره ای به همین موضوع باشد ) . آنان بعدها با سروصدا و یا استناد به اسناد و بنچاقهای باقیمانده ادعای میراث پدر و یا پدربزرگ را كرده و صاحب چیزی هم می شدند . ظاهرا ما مردم مسجدسلیمان هم وضعی مشابه و یا بدتر از یتیمهای گذشته یافته ایم، ولی انصافا چه باید می كردیم . بدون در نظر گرفتن عاقبت این مردم، شهررا دو نیمه كردند . نیمه ای به ارتش واگذار شد كه هنوز رفتار نظامی مابانه ی افسران پست مهندسی را به یاد داریم كه فكر می كردند همه ی مردم سرباز پادگان هستند . نیمه ی دیگردراختیار شركت نفت ماند و مانده است . ما یتیمان باید به كدام بنچاق استناد كنیم تا بتوانیم حق خود را از آن مسئولان از خدا بی خبر بگیریم؟ و آیا اصلا حقی داریم ؟
عذر می خواهم می گویند و همه ی ما لااقل در فیلمها دبده ایم كه سگ بعد از خوردن گوشتهای چسبیده به استخوان، آن را دور نمی اندازد ولی مسئولین شركت نفت در گذشته با شهرمان بدتر از این هم رفتار كردند و آن را دور انداختند . من اعتقاد دارم در مقام مقایسه، جلادترین جلادان هم از این مسئولین بسیار بهتر بودند . این دژخیمان فرد یا افرادی را که به هر حال بر طبق قانونی حتی غیرانسانی و خودساخته محکوم شده بودند، اعدام کرده و آنان را از رنجهای بعدی به یکباره آسوده می کردند ولی مسئولین شركت نفت و در راس آنها انگلیسیها، بسان مرغ نیم بسمل با ما رفتار كردند آنهم چنان هنرمندانه كه هنوز بعد ازسالها داریم دست و پا می زنیم . كدام عقل سلیمی می پذیرد انگلیسیها برای تامین مشتری پارچه های كارخانه ی پارچه بافی منچستر، به فكرافتادند كه برتن هندیها لباس بپوشانند ولی هیچگاه فكر نكردند اگر این شهر تعطیل گردد ( كه سرنوشت از قبل رقم زده ی مسجدسلیمان است ) ، بر سر مردم آن، مردمی كه با طعم زندگی جدید آنهم از نوع نفتی آشنایشان كرده و از گذشته ی خود دورشان كرده بودند چه می آید؟ گناه انگلیسیها فقط این بود كه با زرنگی به فكر منافع خود بودند و این هم تا حدودی طبیعی است، ولی انصافا ما هم مقصریم . چرا خود به فكر نبودیم نا امروز به این وضع اسف بار گرفتار نشویم؟ البته مقصرین واقعی كسانی هستند كه به نام ما، از جانب ماو به عنوان وكیل یا نماینده ی ما با انگلیسیها وارد مذاكره شدند و طبعا با سطح فكری كه آنان داشتند وضعیتی بهتر از امروز پیدا نمی كردیم .
می گویند قرار گرفتن در مسیر جاده سبب پیشرفت می گردد . ما مسیرعبور تمام كسانی بودیم كه باید با امكانات این كشور زندگی می كردند وحیاتشان وابسته به ما بود ولی به جای سود بردن، مورد هجوم همان افراد اما در هیات دزدان و راهزنان قرار گرفتیم . در حالی كه آنان به ما و منابع ما نیازمند بودند و باید به ما وابسته می شدند، ما به آنها تكیه كرده و با التماس از آنان درخواست می كردیم اجازه دهند در نقطه ای از كشورمان خانه بسازیم ویا از منابع خدادادی خود استفاده كنیم . اگر در گذشته جاده ی ابریشم اغواگر اجانب در حمله به ایران بود، امروزه خطوط لوله ی نفت جذابتر از جاده ی ابریشم و گوگرد پارسی (2) است .

(1) تاریخ مسجدسلیمان – تالیف دانش عباسی شهنی
(2) اشاره به بازرگانی كه در حلب سعدی را به حجره اش دعوت كرده و از سوداهایش سخن می گفت .

این نوشته را یک سال قبل در روز پنجم خرداد ماه روی وبلاگم قرار دادم، همان زمانی که به مناسبت یکصدمین سال پیدایش نفت در مسجدسلیمان جشنی برپا شده و مسئولین هم در آن شرکت کرده و طرحهایی را هم برای بهبود وضع این شهر پیشنهاد دادند و خوشحال بوديم كه وضعيت شهرمان تغييرخواهد كرد .
اما علت اینکه دوباره همان مطلب را بدون هیچ کم و کاستی روی وبلاگ قرار می دهم نه به علت نبود مطلب و نه به دلیل کمبود وقت برای نوشتن مطلبی دیگر است، بلکه به این دلیل است که شما عزیزان ببینید و بدانید وضعیت مسجدسلیمان تقريبا همانگونه باقی مانده و مطمئن باشید که هیچ تغییری هم نخواهد کرد و ما هم دلخوش به تابلو ورودي شهر كه به پايتخت نفتي خاورميانه خوش آمديد و يا پلاكارد داخل شهر كه پنجم خرداد سالروز فوران اولين چاه نفت را تبريك مي گوييم .

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۵, جمعه

زبان و لباس یختیاری ( 3 )

بایاد ونام خدا
زبان و لباس بختیاری ( 3 )
لباس هم تقریبا همان وضعیت و نقش زبان را دارد . چرادرحالی كه ما از بردن نام لباس محلی خود هم اكراه داریم، شلوارهای كردی تقریبا به لباس راحتی در تمام كشور بدل شده است ؟ من هم موافق نیستم كه مردم بالباس محلی سركار حاضر شوند یا در جلسات شركت كنند، ولی نباید به شكلی باشد كه از دیدن آن بر تن همشهریانمان احساس خجالت كنیم . اگرچه لباس محلی زنان بختیاری علاوه بر مشكلاتی كه دارد بسیار گران هم می باشد، چرا باید در مراسم شادی وعزا حتی در روستاها هم ، مانتو و دامن جایگزین مینا و شلوار و پیراهن محلی شود ؟ من هم قبول دارم كه لباس زنان بختیاری بسیار گران و تاحدودی دست و پاگیر است ولی آیا باید به كلی فراموش شود ؟ نمونه ی این لباسها را هنوز هم بر تن زنان عشایر لرستان و ترك قشقایی می بینیم . چرا آنها فراموش نكرده اند ؟ شاید یكی از علل از رونق افتادن مراسم عروسی و عزاداری های ما، همین لباسهای نامناسبی است كه برتن كرده ایم ؟
زمانی پارچه ی دبیت معروف به حاج علی اكبری برای خود بروبیایی داشت و هر مرد بختیاری سعی داشت حداقل یك شلوار گشاد ( لباس محلی بختیاری ) از این پارچه در خانه داشته باشد تا در مراسم مختلف بپوشد . ( امروزه دیگر از نوع خوب این پارچه اثری نیست و آنچه هم در بازار وجود دارد، پس از مدت كمی رنگ خود را از دست می دهد و به اصطلاح بور می شود ) . خود شلوار گشاد هم دیگر مانند گذشته مورد استفاده نیست .
چوقا قسمتی از لباس محلی است و به شكل لباس راه راه، بلند و بدون آستینی است كه پارچه ی آن را می بافند . بهترین نوع آن ، چوقا لویسی ( LEVISI ) نام داشت . ( توضیح : یكی از پرطرفدارترین نوع چوقا در بین بختیاریها به چوقا لویسی معروف بود . من تلفظ محلی آن را با استفاده از حروف انگلیسی هم نوشتم كه امانت را در بیان نام لباس رعایت كرده باشم ولی معنی این كلمه را نمی دانم ) . معمولا بر روی چوقا شالی هم به دور كمر می بستند .
یکی از دوستانی که به بختیاری و فرهنگ این قوم علاقمند هستند ، در پیامی که بر روی وبلاگ من داده بودند، توضیحاتی درباره ی چوقا لویسی و وجه تسمیه ی آن بیان داشته اند . با تشکر از ایشان که خود را با نام مستعار ددو کوچیره معرفی کرده اند، دنباله ی مطلب از زبان این دوست بزرگوار :
اسم چوقای لویسی برگرفته از نام روستایی است به نام لویس . این مطلب را اگر درست به خاطر بیاورم در کتاب " سفر به دیار بختیاری" اثر اصغر کریمی دیده ام . کتاب متاسفانه نایاب است و بنا براین نتوانستم دقیقاَ مطلب را چک کنم . اما تا جایی که حافظه ام یاری می کند قصه از این قرار بوده که پیرزنی در روستای لویس چوقای بسیار ریز بافت و ظریفی را به خان وقت هدیه می دهد و خان هم آن را به تن کرده و پس ازآن داشتن و پوشیدن این نوع چوقا رواج می یابد. این اتفاق باز هم تا آنجا که به یادم هست چیزی حدود هفتاد سال پیش رخ داده است.

كلاههای نمدی سیاه كه بهترین نوع آن كلاه احمدخسروی نام داشت ( شاید به علت استفاده ی افراد سرشناس به این نام معروف شده است ) و در كنار شلوار دبیت و چوقا، از اجزای مهم لباس محلی بختیاری بود . استفاده از كلاههای نمدی سیاه هنوز هم در بین بخنیاری ها رواج دارد گرچه به تدریج دارد فراموش می شود .
گیوه های ملكی ( به فتح میم و كسر لام ) شاید به علت گرانی، جای خود را به كفشهای ورزشی داده است . متاسفانه هیچ كس به راحتی گیوه ها و نیز خنكی آنها در تابستان های گرم خوزستان توجهی ندارد و از همه مهمتر ساخت و تعمیر آنها كه مختص یكی از طوایف یختیاری ( نوعی خودكفایی ) بود و به این ترتیب این طایفه هم به كلی شغل خود را از دست دادند .
امروز شلوار دبیت، چوقا لویسی، گیوه ی ملكی و… جای خود را به شلوار و پیراهن معمولی ودر نهایت كفش چرمی ! داده است . گاهی معدود مردانی را هم با شلوار دبیت می بینیم كه جوانان معمولا به خاطر مد وبزرگترها به مناسبتی مانند عروسی ها وعزاداریها این لباس را می پوشند . مطمئنا در چند سال آینده این لباس را هم فقط در ویترین خاطراتمان خواهیم دید .
نكته ی جالبی را بگویم، تنها درطول دوران انتخابات و به خاطر انتخابات، چند روزی عده ای از مردان كه اكثرا از ساكنان روستا هم بودند، با لباسهای محلی در ستادهای انتخاباتی كاندیداها دیده شدند و پس ازآن این لباسها حداقل برای چهار سال دیگرراهی جالباسی ها! شدند .
متاسفانه این تغییر لباس در تمام قسمنها است . دیگر چوپانها ( گرچه گله ای نمانده كه چوپانی نیاز باشد ) به جای كردین ( به ضم كاف = پوشش نمدی بدون آستین ) از اوركت های (OVERCOAT ) ارتشی استفاده می كنند . وجود یخچال و فریزر( پیشرفت علم و تكنولوژی ) سبب شده مشك ها به عنوان تنها وسیله ی خنك كردن آب ، جایگاه خود را از دست بدهند و استفاده از آب یخ، وجود انواع فلاسك ها و طبعا نزدیك بودن به روستا را ایجاب می كند . به همین علت دیگر چوپانان برای در امان ماندن از باران و سرما نیازی به پوشیدن كردین ندارند و یك اوركت معمولی هم كافی است .
عواملی كه ذكر شد سبب گردید بسیاری از آداب و رسوم قدیمی بختیاری به فراموشی سپرده شود زیرا كه هر رسمی زمینه هایی دارد كه با از بین رفتن این زمینه ها، آن رسم هم فراموش می گردد . اما خدا وكیلی سستی بازار از دلال است ، ما خود سبب شدیم تمام رسوم و آدابی كه داشتیم به تدریج بی ارزش شده و به دست فراموشی سپرده شوند .
این را هم بگویم كه دیگر برگشت به گذشته و رواج دادن آن لباس و نحوه ی زندگی غیرممكن است زیرا كه زمان به عقب برنمی گردد و دیگر نمی توان نمدمالی پیدا كرد كه كردین درست كند ( راستی با از بین رفتن وسایل نمدی یكی دیگر از طوایف بختیاری هم كار خود را از دست داده و همه به دنبال حرفه های دیگر رفته اند وبرگشت آنها به شغل اولیه غیرممكن است ). زمانی كه نمدمال از كارش می تواند یك اثر هنری ! خلق كرده و به نرخ بالا بفروشد، عاقلانه نیست به درست كردن لباس چوپانان بپردازد . در مورد لباس هم علاوه بر تقلید كه سبب می شود لباس خاصی به اصطلاح مد شود، راحتی فرد، سهولت پوشیدن و درآوردن لباس، ارزانی ، در دسترس بودن و آسانی تهیه ی آن نیز از ملاكهای اساسی در انتخاب نوع لباس است . شما كافی است به بند شلوارهای قدیمی توجه كنید كه گرچه محكم بود ولی زمان باز و بستن گره ی آن، چقدر مشكل داشتند ولی كش همه ی كارها را ساده كرده است . امروزه استفاده از لباسهای آماده كه بیشترین فاكتورهای مورد نظر را دارد، رایج است و شاید یكی از علل رواج شلوارهای كردی هم همین آماده، دردسترس بودن و ارزانی آنها است .

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۴, پنجشنبه

زبان و لباس بختیاری ( 2 )

زبان و لباس بختیاری ( 2 )
یكی از شاعران جوان و باقریحه ی بختیاری آقای علی بهرامی است . وی از طایفه ی كهیش و فعلا ساكن شوشتر است ( به علت یافتن كار ساكن آن شهر شده اند ) كه اخیرا دو مجموعه به زبان فارسی و بختیاری منتشر كرده است . مجموعه شعر وی به زبان بختیاری با نام اخومت كه اگومت ، از انتشارات موسسه ی فرهنگی هنری نقش سیمرغ و در سال 1386 چاپ گردیده است . مطالعه ی بسیاری ازاشعار زیبای محلی این مجموعه می تواند ما را بیش از پیش با زبان بختیاری آشنا كند . شعری با نام كیه رهد؟ را از این مجموعه برای شما انتخاب كرده ام . برای خواندن آن كمی حوصله لازم است .
كیه رهد ؟
ای خدا صلح و صفای من مالا، كیه رهد
دلخوشی های بهو وندن یكجا، كیه رهد ؟
چه وبی شال و قوا كردنمو، من میدو
چو گرهدن من دس، قرقره شاها كیه رهد ؟
بازی چوپی و چوبازی و چوتل چه وبی
گمب گمب دهل و هف هف كرنا كیه رهد؟
فخر مینا و لچك، گیوه و شولار دبیت ،
كله خسروی و پوشش چوغا كیه رهد ؟
سی چه دی ورسر چاله نتری نون بپزی
بو حفارشت نو تیری ات ای دا كیه رهد ؟
قهقه كوگ دری چهچه بلبل من باغ
هی هی چوپو واگله به صحرا كیه رهد ؟
سهری دشت شقایق من كوه و كمرا
عطر لبگشت بهار سر باغا كیه رهد ؟
رف رف هرس تیا او جقله وادین،
شف شف من قر شولار چكیلا كیه رهد ؟
رخت و درفی كه اششتن سر او درگل مال ،
تی پاكیزه ی او كرگل بی دا كیه رهد ؟
بی خور از غم دنیا و غم مال و منال،
دم پسینو سرتل ، او گپ و گفتا كیه رهد ؟
سی بوندا تو ومو، دست گلی مون چه وبی ؟
جریت رهدن من گل هره واپا، كیه رهد ؟
گرمسیرو، كه اسوسه دل ایل از گرما،
كوچ ایلاقی مون تا دل سرما كیه رهد ؟
روزگاری كه گدی حرف حق واجریت،
به ورست و بنشین وانم مولا كیه رهد ؟
چار و هفتی كه اگن بخت همس یارسوه ،
بخت ورگشته زسو، وخت ورستا كیه رهد ؟
پرس كی وابكنم تاكه بگو سی دل مو،
ئی همه عهد ورستاده ز منجا كیه رهد ؟
مو كه چی چشمه دلم صافه و پاكه به خدا ،
كوگ خوشبختی كه جست مو وایا، كیه رهد ؟ .

زبان و لباس بختیاری ( 1 )

زبان ولباس بختیاری ( 1 )
بایاد و نام خدا
زبان می تواند عامل اتحاد و همدلی مردم یك شهر و سبب رشد و توسعه ی آن گردد . نمونه ی بارز آن را در بسیاری اقوام ایرانی و از جمله در نزد هموطنان ترك زبان خود می بینیم كه من خود لااقل شاهد یك مورد آن بوده و در خاطراتم به آن اشاره داشته ام ( هم استانی های دزفولی ما هم این عادت پسندیده را داشته و بی نهایت به آن پای بند هستند ) .
در ایران زبانها و لهجه های متعددی داریم كه بختیاری یكی از آنها است . عربی، بلوچی ، تركمنی ، تركی ، كردی و … دیگر زبانها هستند . بسیاری از این زبانها دارای زیرشاخه هایی هستند كه حتی افرادی كه به آن تكلم می كنند، از فهمیدنش عاجزهستند . بیشتر ساكنان ایران ( جز بختیاریها ) قادر به فهمیدن زبان فارسی ویا صحبت كردن به این زبان نیستند و فارس زبانان هم نسبت به زبان آنان همینطور . اما این اقوام بدون هیچ خجالتی و بی آنكه برای یادگیری زبان رسمی كشور احساس نیاز كنند، فقط به زبان محلی خود سخن می گویند . ولی ما بختیاریها زبان فارسی و بقیه ی مردم ایران زبان ما را به خوبی می فهمند و عجیب است كه چرا این همه از زبان خود گریزان بوده، از صحبت كردن با آن احساس شرم كرده و بیشتر مواقع كلمات فارسی را بسیار ناشیانه با آن مخلوط می كنیم، شاید یكی ازعلل عقب افتادگی ماهمین باشد .
ما می توانیم به زبان فارسی صحبت كنیم و زبان و فرهنگ خود را هم زنده نگه داریم . می توانیم از بین رسوم و آداب گذشته آنچه را كه دیگر پذیرفتنی نیست ( مانند گیسو بریدن در عزاداریها ) ، كنار بگذاریم ولی نباید كاملا از درون تهی شویم . شاید نتوانیم كتل درست كنیم یا مافه بسازیم ولی می توانیم مراسم شادی وعزا را به شكل گذشته برگزار كنیم، دامادها می توانند برای گرفتن اوزی ( بروزن روزی . املای آن مهم نیست ) به بزرگان فامیل مراجعه کنند، می توانیم در سوگواری ها با دادن سرباره باری از دوش خانواده ی عزادار برداریم، جایگاه بزرگانمان را در روابط فامیلی حفظ كنیم و… .
می توان اشعار آوازهای محلی كه برای بزرگان و یا به مناسبتهای مختلف خوانده شده ، سرودهای زنان در عزاداریها ( گاگریوها ) ، لالایی های مادران برای نوزادانشان و نیز ابیات آوازها و ترانه های محلی را كه توسط خوانندگانی چون زنده یاد بهمن علا الدین اجرا شده، جمع آوری و با استفاده از آنها جانی تازه به زبان خود بدهیم . استفاده ی از موسیقی، آوازهای محلی و شعر به شرطی كه كاملا به زبان بختیاری باشد، بیشترین تاثیر را در گسترش این زبان دارد .
هنوز در روستاهای ما افرادی یافت می شوند كه حتی سواد خواندن و نوشتن ندارند ولی شعرهای زیبایی به زبان محلی می سرایند . می توان این اشعار را كه با كلمات فارسی هم آمیخته نیست، یافت و حتی چاپ و منتشر كرد كه به جرات می توان گفت بهترین وسیله ی معرفی زبان بختیاری هستند . می توان شاعرانی از نسلهای مختلف را كه به زبان بختیاری شعرگفته اند پیدا كرد ( همچون زنده یاد داراب افسر بختیار ) تا ضمن معرفی آنان وآثارشان به دیگران، به گسترش این زبان كمك كنیم .
باید این باور در مردم ایجاد شود كه زبان محلی و صحبت كردن با آن، سبب سرشكستگی وخجلت نبوده ونیازی نیست كه كلمات فارسی را حتی به شكل صحیح، با آن مخلوط كنیم . می توان نمایشگاههایی برپا كرد و یا جشنواره هایی در زمینه ی زبان و فولكلور بختیاری ترتیب داد تا نسل جوان بیش از پیش با این زبان آشنا شود . ازآنجا كه برخی مخارج زبان بختیاری را در زبان فارسی نداریم ( مانند تلفظ حرف دال در كلمه ی دختر و یا ی كشیده در كلماتی چون شمشیر) ، می تـوان اشعار محلی را با صدای شاعر و یا افرادی كه در این كار مهارت دارند روی نوار كاست، فیلم ویدئو و یا سی دی ضبط كرده و در نمایشگاهها یا جشنواره ها به مردم معرفی كرد . اجرای نمایش و ساختن فیلم به زبان محلی هم ازدیگر راهكارها در این زمینه است البته به شرطی كه مانند بسیاری از سریال های تلویزیونی ویا فیلم های سینمایی، تلفظ نازیبای هنرپیشگان و مجریان، خودما را نیز از زبان بختیاری فراری نسازد .
به نمایش، فیلم و سریال اشاره شد، نكاتی را باید ذكر كنم كه فكرمی كنم اهمیت دارند . معمولا درساخت آثار نمایشی، از زندگی روزمره ( زندگی عشایری یا روستایی )، اتفاقاتی كه در گذشته افتاده ، داستانهای عاشقانه ای كه در زبان وجود دارد، وقایع تلخ و شیرینی كه برای یك قوم روی داده و یا داستان مبارزات یك قوم علیه حكومتهای پیشین استفاده می شود، ولی به یاد داشته باشیم كه باید شرایط زمانه را هم در نظر داشت .
اگرزمانی خون بس بهترین راه حل برای اتمام كینه ها وكدورتها بود ( گرچه زنان و دخترانی كه قرعه ی خون بس به نامشان می افتاد سرنوشتی بسیار تلخ هم داشتند)، این موضوع باید به شكلی مطرح شود كه فقط آنچه را واقعا بوده منعكس كند . باید تاكید شود كه در آن دوره ی خاص بهترین راه حل برای رفع كدورتهای موجود خون بس بوده ولی در کنارآن وضع اسفبار بسیاری ازآن سیاه بختانی كه به جبران خونهای ریخته شده، قربانی شده وخونشان رادرشیشه كرده بودند نیز بیان شود . یا بخشی ازداستان زندگی عاشقانه ی عبده محمد للری با هیچ ملاك و معیار امروزی قابل بیان نیست و ساختن فیلم و یا نمایش در این باره باید به گونه ای باشد كه ضمن تایید یك عشق پاك، برنكات منفی آن ( فراری دادن خدابس ) نیز تاكید كند .
چرا غیربختیاریها یعنی افرادی كه به این زبان آشنایی نداشته وبه آداب وسنن این قوم آگاه نیستند، از روی تفنن فیلمهایی با تم بختیاری یابه زبان بختیاری بسازند ؟ چرا به علت نداشتن سوژه و یا برای بازارگرمی و نوجویی، افرادی از فرهنگ وسنن بختیاری استفاده می كنند كه هیچ قرابتی هم با این فرهنگ ندارند ؟ و نتیجه ی آن ، زبان پراز اشكال فیلم و یا لباسها و داستان بی ارتباط با این قوم ( سریال خانه ای در تاریكی را به یاد بیاورید) .
از نظر فعالیتهای سیاسی هم گذشتگان ما حداقل پیشینه ی افتخارآمیزی نداشته ودر بهترین شرایط ، فقط باید به سادگی و بی تجربگی آنان و نیز دورماندنشان از صحنه ی سیاست كشور اشاره كرد . درهر صورت اگر به یك موضوع خاص اشاره داریم ( مانند شرح زندگی بزرگان وافراد مشهور ) باید امانت را در بیان وقایع رعایت كنیم و فقط به اصل موضوع بپردازیم ( اصل وقایع را از كجا بیابیم نیز جای بحث دارد ) .
كتب تاریخی درباره ی تاریخ بختیاری یا توسط افرادی نوشته شده كه با این قوم ارتباط نداشته و براساس نظرات دیگران نوشته اند كه نشانگر عقاید همان دیگران است و یا به وسیله ی اشخاصی نگاشته شده كه از وابستگان بزرگان بوده وبدیهی است كه واقعیات آن گونه كه بوده در نوشته هایشان منعكس نشده است . اگر وضع به همین شكل باشد در آینده ای نه چندان دور هیچ مدرك و یا سندی برای آگاهی از وضع گذشته ی این قوم نخواهیم داشت . بنابراین تا هنوز امكان دسترسی به مدارك و شواهد صحیح وجود دارد، ضروری است كه صاحبان قلم علاقمند به تاریخ بختیاری، به تالیف كتابهای تاریخ منطبق برواقعیات بپردازند تا برای آیندگان باقی بماند .
درزمینه ی كارهای نمایشی می توان موضوعات روز را كه ملموس تر است و یا ریشه ی ضرب المثلهای موجود در زبان بختیاری را در قالب داستانهایی به این زبان، به نمایش گذاشت كه جالب وقابل فهم بوده و می توانند خصوصا نسل جوان را جذب نمایند . با زیرنویس كردن فیلم به زبان فارسی، نمایش آن در مناطق مختلف با مشكل روبرو نخواهد شد كه همه ی این ها به افراد دلسوز و پشتوانه ی مالی دارد .
اخیرا مجموعه ی تلویزیونی روزگار قریب كه برداشتی از زندگی دكتر محمد قریب است پخش می شود
و یكی از قسمتهایی كه از سریال به روی آنتن رفته، مربوط به آذربایجان بعداز موضوع پیشه وری بود . نكته ای در این قسمت جلب نظرمی كرد، زبا ن فیلم كاملا تركی بود وبا زیرنویس كردن مشكل را حل كرده بودند . این راه حل را می توان در مورد تمام فیلمها و سریالهایی كه به زبان محلی ساخته می شوند به كار گرفت تا زبان اصلی داستان حفظ گردد .
اشاره ای به طنز و كمدی داشته باشم كه در بسیاری موارد بیشتراز سایر كارهای نمایشی موثر است . متاسفانه در ایران هرگاه بحث طنز مطرح می شود، تمام نلاش اكتور، نه هنرپیشه و هنرمند ( هنرپیشه و هنرمند معنی خاص خود را دارد كه متاسفانه به بسیاری از این اكتورها نمی چسبد ) این است كه طبق یك روال غلط، با تمسخر زبان یا لهجه و یا قوم خاص، مردم را بخنداند . عبارات تکراری یك روز یك نرك، روزی یك اصفهانی ، یك نفر رشتی و .. از موارد عادی و پیش پا افتاده است . بیایید آنها را مثلا با اكبر عبدی در فیلم اخراجی ها مقایسه كنیم . گرچه به زبان تركی حرف می زد ولی به هیچ وجه قصد تمسخر ترك زبانها و یا زبان تركی را نداشت و فقط یك مسئله ی خنده دار را به این زبان بیان می كرد و مقایسه كنیم با ایفای نقش چراغعلی در تلویزیون خوزستان ( كه از دید همه نشانه ای از بختیاری هاست ) و تلفظ و حركات و ... . خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل . اما ساده ترین و به عبارتی كاراصلی و اساسی را باید ما بزرگترها ( از نظرسنی ) انجام دهیم . باید تلاش كنیم جز درزمان كار ویا مراجعات اداری، به زبان محلی صحبت كنیم تا نسل جوان نیزبه این كار تشویق شوند .

مدارس غیر انتفاعی از نگاهی دیگر

بایاد و نام خدا
مدارس غیرانتفاعی از نگاهی دیگر
یک مدرسه ی راهنمایی غیر انتفاعی ( غیردولتی ) با 10 کلاس و حدود 300 دانش آموز را درنظر بگیریم . با نرخ ثبت نام سال تحصیلی جاری یعنی برای هر نفر حدود 450 هزار تومان، پول ثبت نام دانش آموزان این مدرسه رقمی در حدود 135 میلیون تومان ! می شود . راستی میزان وجه ثبت نام سالانه بر چه مبنایی محاسبه می شود ؟ چرا مبلغ ثبت نام برای مرکز استان بیشتر از شهرهای تابعه است ؟ تعداد دانش آموزان هر کلاس در مدارس غیرانتفاعی چند نفر باید باشد ؟
اگر فرض کنیم تمام کادر آموزشی مدرسه فوق لیسانس بوده و دست اندرکاران مدرسه ی موردنظر حق التدریس دبیران را برابر نیروهای رسمی وزارت آموزش و پرورش یعنی ساعتی 4000 تومان بپردازند و اگر برابر برنامه ی مصوب آموزش و پرورش هم کار شده و هیچ دبیری غیبت نداشته و تعطیلی هم نداشته باشیم ، با یک حساب ساده در می یابیم همه ی پایه ها در سال 8000 ساعت کلاس داشته و حق التدریس دبیران که هزینه ی عمده ی این مدرسه است، رقمی بالغ بر 32 میلیون تومان می شود . فرض کنیم که کل پرداختی به کادر اداری و خدماتی و هزینه های مصرفی هم همین مقدار بشود که نخواهد شد، مبلغی در حدود 70 میلیون تومان برای صاحبان مدرسه می ماند . خدا برکت بدهد .
و اما درآمدهای جانبی . پولی که بابت کرایه ی سرویس و تغذیه گرفته می شود معمولا در همین راستا هم خرج می شود، ولی نتیجه ی آن تبلیغ زیادی است که با پول اولیا برای مدرسه شده است . از دیگر درآمدهای این مدارس که معمولا نقدی هم نیست ولی از نقد هم بهتر است، ارتباطاتی است که کلید آن موقعیت کاری و اجتماعی اولیا است و نیز وسایل و امکاناتی که توسط این اولیا به مدرسه هدیه ! می شود تا مسئولین اجازه دهند فرزندشان در یکی از بهترین مدارس شهر ثبت نام شود .
زمینهایی که سالها قبل به ساخت مدرسه اختصاص یافته از دیگر ارقام درآمدی این مدارس است . حتی اگر هزینه ای که برای خرید ملزومات مانند میز و صندلی و ... شده است را از دست رفته بدانیم که تقریبا همین طور هم هست، زمینهایی که برای ساخت مدارس اختصاص یافته و معمولا در نقاط خوب شهرهم هستند بهترین و بیشترین نتیجه ی سرمایه گذاری صاحبان مدارس غیرانتفاعی است .
اما از حق نگذریم اولیا هم مقصر هستند . کافی است زمان ثبت نام در دفتر یکی از این مدارس بنشینید و به رفتار اولیا دقت کنید . مطمئن باشید هیچکدام بعد از اعلام نتایج آزمون ورودی ! و اعلام قبولی قرزندشان و اخذ اجازه ی ثبت نام، از مسئولین مدرسه نمی پرسند که این آموزشگاه چه امکاناتی دارد؟ از چه نیروهایی استفاده می کند؟ وضعیت کلاسها چگونه است ؟ کادر اداری و خدماتی مدرسه که هستند و چگونه انتخاب شده اند؟ آنها تنها خوشحال از قبولی فرزندشان و کسب مجوز ثبت نام به فکر هستند که زودتر کار را تمام کنند، نکند خدای نکرده مسئولین آموزشگاه پشیمان شده و آنها نتوانند چند روز بعد در جمع آشنایان به خاطر مدرسه ی خوب فرزندشان فخر بفروشند . اولیا خوشحالند که پرستاران مطیعی برای فرزندشان یافته اند و می توانند با خیال راحت در محل کارشان حضور داشته باشند و حقیقتش را بخواهید با نرخ امروزه ی کلفت و مستخدم و مشکلاتی که ممکن است پیش بیاورند، مبلغ مذکور برای آنها هم مقرون به صرفه است .
بیشتر این اولیا می دانند که بعدها باید به زور معلم سرخانه و کلاس کنکور و دیگر امکاناتی که معمولا در اختیار هم دارند، فرزندشان را برای قبولی در دانشگاه آماده کنند ولی فقط به این دلیل که فرزندشان سابقه ی تحصیل در یکی از بهترین مدارس شهر را در کارنامه اش داشته باشد، به این شکل عمل می کنند . گاهی که به برخی از اولیای دانش آموزان مدارس غیرانتفاعی فکر می کنم بی اختیار این ضرب المثل به خاطرم می آید که " بادآورده را باد می برد " .
اما سوال اساسی این است : آیا مدارس غیرانتفاعی در ازای آنچه می گیرند خدمات آموزشی بهتر و برتری هم ارائه می دهند ؟
باید به حال این درآمدهای حلال و قانونی فکری کرد . چرا یک مدرسه ی راهنمایی ( به موقع به دبیرستان و هنرستانها هم اشاره می کنم ) باید سالانه این مقدار درآمد داشته باشد ؟

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۳, چهارشنبه

منازل مسجدسلیمان ( 4 )

بایاد و نام خدا
منازل مسجدسلیمان ( 4 )

سی برنجی ها
وجه تسمیه ی آنها را نمی دانم ولی از همان ابتدا من این ساختمانها را به همین نام شناختم . دوست عزیز کیارش از وبلاگ سرزمین پنج خورشید این نکته را یادآوری کردند که این کلمه در اصل سی برانش به معنی شاخه یا نوع سی بوده که سی همان ( C ) یعنی حرف سوم الفبای انگلیسی است .

منازل سی برنجی در بیشتر نقاط شهر مانند چهاربیشه، کولرشاپ، ریل وی، چشمه علی ، سی برنج ، نمره 2 ، میدان، نمره چهل، چاه نفتی، مالکریم ، نفتون ، پشت برج ، پشت کوه ، کلگه ، بی بیان ، تمبی و حتی چند واحد در کنار مخزن ذخیره ی آب بالای محله ی بازار چشمه علی ساخته شده و هنوز هم وجود دارند گرچه در مناطقی چون ریل وی که به کارکنان ارتش واگذار شده اند ، صاحبان برخی از این خانه ها آنها را تخریب و به جایشان ساختمانهای چند واحدی و چند منظوره ساخته اند .
این ساختمانها هم در دو نوع ساخته شده بودند : دو اتاقه و سه اتاقه ، دارای حمام و توالت و یك آشپزحانه كه به آن بخار گفته می شد . سقف منازل سی برنجی از پلیت به صورت شیروانی و به دو شكل ساخته بودند، به شكل صاف و یا به صورت خمیده مانند سوله های امروزی . یك مجموعه از منازل سی برنجی را هم با سقف پلیتی ساخته و روی آنها را با كاهگل پوشانده بودند ( مانند منازل كنار بیمارستان شركت نفت ) .


ابعاد اتاقها ی منازل دو اتاقه تقریبا چهار درپنج متر است . منازل سه اتاقه دارای یك سالن به ابعاد تقریبی هفت متر در سه متر و دو اتاق كوچكتر به ابعاد سه متر در سه متر است . اتاق ها رنگ شده و سالانه یا هر دو سال یک بار مجددا نقاشی می شد . پنجره ها دارای توری بود تا از ورود پشه و سایر حشرات موذی جلوگیری شود . شرکت نفت تعمیرات و تجهیز منازل را برعهده داشت و به طور مرتب این کار انجام می شد ولی چند سالی است که دیگر این تعمیر و تجهیز انجام نمی شود .
برق ، گاز و آب منازل شركت نفتی مجانی بود و هر لین معمولا شامل پنج خانه ی سازمانی بودند .

اتاقها دارای پنكه های سقفی بودند كه بسیاری از آنها هنوز هم هستند . دراتاقها شومینه هم بود كه از گاز طبیعی استفاده می كرد گرچه خود من هیچوقت استفاده ی از آنها را در منازل كارگری ندیدم ولی همیشه برایم سوال بود كه دودكش آنها كجا ست ؟
سی برنجی ها دارای دو حیاط بودند . یكی از این دو حیاط سیمانی بود كه حمام و توالت و آشپزخانه در آن قرار داشت و درب اتاقها به این حیاط باز می شد . حیاط دیگركه به عنوان فضای سبز استفاده می شد ، به آن باغ می گفتند و فقط درب یكی از اتاقها به باغ باز می شد . این دو حیاط هركدام مساحتی در حدود پنجاه متر مربع داشتند .
بخار ( در تلفظ عامیانه پخار با ضمه ی حرف پ ) در اصل آشپزخانه بود كه در ابعاد تقریبی سه متر در سه متر ساخته شده بود و درون آن اجاقی با آحرهای نسوز ساخته شده بود . این اجاق به شكل مكعب و به ابعاد یك متر بود . درون این اجاق را تا حدود هفتاد سانتیمتر پركرده و رویش سنگ مربع شكلی از جنس چدن قرار می دادند كه بر اثر گرمای حاصل از سوخت گاز طبیعی گرم می شد . روی سنگ دو سوراخ دایره ای شكل به قطر تقریبی پانزده و بیست و پنج سانتیمتر با دو درپوش چدنی قرار داشت كه در صورت نیاز به حرارت بیشتر درپوشها را برداشته و از شعله ی مستقیم گاز استفاده می كردند ( نمونه ی آن را در فیلمهای سینمایی غربی دیده اید ) . لوله ی گاز از طریق یك سوراخ مربع شكل به ابعاد ده سانتیمتر وارد فضای حدودا سی سانتیمتری شده ، سوخته و حرارت تولید می كرد . برای جلوگیری از هدررفتن حرارت یك یا دو آجر نسوز در این محل قرار می دادند و با تغییر محل آجرها و تغییر مسیر شعله، گرما را به نقاط مختلف اجاق هدایت می كردند .
برخلاف امروزه كه لوله های با قطر بالا هم استفاده می شود، برای لوله كشی گاز منازل از لوله های باریك استفاده می كردند . لوله های گازدر منازل سه سوت قطر داشتند ( هر اینچ دارای واحد های كوچكتری به نام سوت بود . این را من از تلفظ کارکنان آن زمان به یاد دارم و هرچه جستجو کردم املای درست و نیز مقدار صحیح آن را نیافتم ) . قطر لوله های مورد استفاده شاید حدود یك چهارم اینچ بود . در سیالات سرعت و فشار نسبت عكس دارند و هرچه سرعت كمتر شود فشار بیشتر می شود، بنابراین با استفاده از لوله ی با قطر كمتر، سرعت عبور گاز را كم كرده و در نتیجه گاز بافشار بیشتر بیرون می زد . دودكشی هم برای این اجاق تعبیه کرده بودند ( لوله ای از جنس چدن ) كه بیرون از بخار روی دیوار قرار داشت ( بیشتر اوقات گرمای لوله ها سبب می شد بچه های محل در كنار آن جمع شده و مشغول صحبت شوند ) . امروزه هم می توانید این بخار ها را ببینید

از آب گرم خبری نبود و باید با همان اجاق آب گرم می كردند . یك بشكه ی دویست لیتری ( چهل گالنی ) از همان بشکه های مخصوص حمل مواد نفتی كه درب آن را باز كرده و شیری هم به آن وصل كرده بودند روی اجاق قرار داده و پر از آب می كردند . آب گرم حاصل را با سطل و یا ظرف دیگری به حمام برده و استفاده می كردند . بسیاری از ساكنان، درون بخار جوضچه ی كوچكی ساخته و همانجا حمام می كردند تا از گرمای بخار هم استفاده كرده باشند . حمام منازل فقط در تابستانها قابل استفاده بود ولوله كشی آنهاهم به علت كمبود آب، بی استفاده می ماند .
هیچگاه نشنیدم كه كسی از المنتهای برقی برای گرم كردن آب استفاده كرده باشد . هیچكس هم به آنها نگفته بود كه حق استفاده ندارند ولی به هر حال كسی هم به این فكر نیفتاده بود . دلیل این كار را نمی دانم . شاید اطلاع نداشتند و یا شاید توقع كمی داشته واحساس نیاز نمی كردند . این كه توقعات سطح نیازها و یا نیازها سطح توقعات را می سازند، نمی دانم فقط می دانم كه مردم مسجدسلیمان به شكل بسیار شگفت آوری قانع بوده وبه شكل شگفت آورتری تابع نظر ماموران حكومتی بودند . مثال خودم را زده ام كه مامور اداره ی حراست شركت نفت در ملا عام به همه فحش ناموس داد و من جرات نكردم اعتراض كنم ( و هنوز هم خودم را نبخشیده ام ) .
توالت منازل سی برنجی دارای سنگ توالت و از نظر بهداشتی خوب بود ولی كمبود آب هم در این مورد سبب شده بود كه سیفون آن تشریفاتی باشد و استفاده از آفتابه و سطلی برای ذخیره ی آب، كه امروزه هم در بسیاری از منازل مسجدسلیمان می توانید ببینید، در همه جا مرسوم بود .

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۲, سه‌شنبه

منازل مسجدسلیمان ( 3 )
با یاد و نام خدا

خاطراتی از یکی از ساکنین بیست فوتی ها

در این قسمت مطلبی را از بخش برگی از تاریخ نشریه ی مشعل شماره ی 266 منشتر شده در تاریخ دهم فروردین ماه 1383 نقل می کنم و برای رعایت امانت، آدرس وب سایت وزارت نفت را هم که این مطلب را از آنجا گرفته ام در زیر می آورم :
http://www.nioc.org/fpublications/mashal/266/266-13.htm
نویسنده ی نشریه، مطلب را اینگونه آغاز کرده است :
در كنار كتاب های رسمی تاریخ كه به بازگویی، تشریح و تحلیل پیشینه صنعت نفت و بررسی حوادث و وقایع مهم و سرنوشت ساز آن می پردازد، بخشی مهم از تاریخ نفت را باید در لابه لای خاطرات كاركنان صنعت نفت جستجو كرد كه تاریخ زنده ی صنعت نفت به شمار می روند. اهمیت این خاطره ها به عنوان تاریخ شفاهی صنعت نفت در آن است كه می تواند به مسائل عامتری بپردازد كه كمتر مورد توجه تاریخ نوشته های رسمی است و نکات ناگفته و گوشه های تاریک تاریخ را باز می نماید .
همکار با ذوق اهل قلم آقای محمدرضا دادگر، كه روزگار كودكی خویش را در خانه های سازمانی شركت نفت در مسجدسلیمان سپری كرده است، خاطره های خود را از زندگی كاركنان صنعت نفت در دهه1340 در قالب خاطره داستان های زیبایی تحت عنوان «بیست فوتی ها» به دست چاپ سپرده است.گوشه هایی از این خاطره ها را به عنوان تاریخ شفاهی صنعت نفت تقدیم علاقه مندان برگی از تاریخ می كنیم :
پس از كشف و استخراج نفت در سال 1908 میلادی در مسجدسلیمان و شكل گیری ادارات، شركت نفت برای اسكان و استقرار كارگران، كارمندان و خارجیان شاغل، مبادرت به ساخت منازلی متناسب باشغل، مقام و سابقه ی آنها كرد. در ابتدای امر این منازل از چوب، خشت و مصالح ابتدایی بنا شدند وبه تدریج تغییراتی کرده و به شکل امروزی که هنوز پابرجا هستند، در آمدند .
در آن زمان شركت سه نوع منزل سازمانی برای كارگران ساخته بود كه به ترتیب اهمیت عبارت بودنداز:
نوع درجه اول: منازل سه اتاقی
نوع درجه دوم: منازل دو اتاقی
نوع سوم: منازل بیست فوتی شامل 2 اتاق و هر اتاق به مساحت 10 فوت مربع
نوع اول و دوم ( همان منازل معروف به سی برنجی ) که به كارگران باسابقه، استادكاران و ارشدها تعلق داشت، از سنگ ساخته شده و دارای سقف شیروانی، حیاط، حمام، توالت و بخاری گازسوز بود و اغلب، علاوه بر حیاط سنگفرش شده باغچه ای هم در پشت ساختمان داشت. از این نوع منازل مسكونی بیشتر در نواحی نفتون، چشمه علی، انبار خوراكی ( كولرشاپ )، لین تازه ها، ریل ویل ( ریل وی Rail Way )، اَفَرمبی، اِن ترتیب ( ا ِن ترتی ) ( *1) و چاه نفتی ساخته و تحویل كاركنان شده بود.
نوع سوم كه ابتدایی ترین و ساده ترین نوع منازل سازمانی بود در منطقه كلگه، چشمه علی، مال كریم و تفتك قرار داشت. در ناحیه پشت برج نوع كوچكتر آن یعنی ده فوتی (جمعاً برای دو اتاق) هم برای مجردها درنظرگرفنه شده بود .
بیست فوتی های چشمه علی تا سال 1334 فاقد حیاط، آب، برق و گاز بود، از آن سال دارای برق شد كه شامل یك پنكه سقفی GEC و لامپی از وسط آن آویزان بود، دو سه كلید، پریزو یك لامپ دراتاق دوم بود.در سال 1345 به وسیله شركتی به نام ترنو
( TERNO ) كه پیمانكار نفت بود، منازل بیست فوتی ویران و به جای آنها منازل دواتاقه با همان ابعاد قبلی ولی مجهز به حیاط، آب لوله كشی، برق وگاز ساخته شد.
بیست فوتی ها در یک نگاه
منطقه بیست فوتی ها كلاً از 8 ساختمان هفت واحدی ( LANE ) تشكیل می شد. یعنی دو ردیف چهارتایی موازی به صورت شرقی-غربی كه پا در خاك سفت و چغر مسجدسلیمان فرو كرده بودند.چهار واحد شرقی كه به سمت باشگاه كاوه بودند هر كدام 7 خانواده و 4 لین غربی كه به سمت دره حسین قصاب قرار داشتند هر كدام 6 خانواده را در خود جای داده بودند. علت اینكه لین های غربی یك باب خانه كمتر داشتند این بود كه شركت برای پخت وپز نان و غذای خانواده ها و استحمام وخشك كردن لباس های آنها، نبش هر كدام از لین های غربی را به «بخاری» یا مطبخ اختصاص داده وعملاً چهار باب خانه را حذف کرده بود .
در یكی از اتاق های این بخارها نیز یك اجاق بزرگ آجری با صفحات چدنی ساخته شده بود كه سوخت آن را گاز ترش شركت تامین می كرد و سكویی سیمانی برای پهن كردن بساط پخت نان تیری (لواش پهن محلی) قرار داشت. بنابراین مجموعا در این 8 لین موازی، 52 خانواده از كارگران نفت زندگی می كردند.
نظافت در بیست فوتی ها
در یكی از اتاق های بخار یك حمامك كوتاه بیست سانتی وجود داشت كه اهالی پس از به جوش آوردن سطل های بزرگ به وسیله اجاق ها، با آویزان كردن یك پرده یا چادرشب به دور حمامك و دو طرف ورودی آن و گماردن یكی از اعضای خانواده به عنوان دیده بان، استحمام می كردند، برای شستشوی لباس ها هم از همان حمامک استفاده می شد .
مابین هر دو لین موازی، یك منبع فلزی مكعبی روی سكویی سیمانی تعبیه شده بود كه آب مصرفی ارسالی از مخازن بالای كوه چشمه علی را در خود جای می داد و به مصرف منازل سازمانی می رساند. از مخازن بالای كوه در سه نوبت كاری 8 ساعته سه نگهبان مراقبت می كردند كه علاوه بر كارحراست، آموزش هایی در زمینه ی دستگاههای مکانیکی، برقی و ابزار دقیق دیده بودند .

بیست فوتی ها چگونه روشن می شد
هر منزل دو اتاقی بیست فوتی یك پنكه، دولامپ و چند كلید و پریز داشت و بالای درب هر منزل یك لامپ باحفاظ نصب شده بود. لامپ ها از نوع میخی( BAYONET ) و مخصوص انگلیس بودند و غیر از خودانگلیس فقط در منازل مناطق نفت خیز ایران استفاده می شد .

خانه های بی حیاط
هیچیک از منازل بیست فوتی چیزی به نام حیاط نداشت، ولی هر كارگر به فراخور بودجه و سلیقه ی خود حفاظ هایی از چوب، ورق گالوانیزه ( پلیت )، حصیر و غیره ساخته بود كه چون موقت و كوتاه بودند استتاری به وجود نمی آوردند .
درب تمام حیاط ها و خانه ها به روی همه همسایه ها باز بود و كسی كه به مسافرت یا ماموریت میرفت به هیچوجه نگران زن و فرزند خود نبود، زیرا امید داشت كه زنش برادری و بچه هایش عمویی به نام همسایه دارند. تختخواب ها هم، چیزی بود به نام «تخت سیمی» كه چهارچوبش از لوله های گالوانیزه از نیم تا 2 اینچ و تاروپودش نیز از سیم های مفتولی گالوانیزه بود كه به طرز خاص و جالبی ساخته و بافته شده بود و شبها به دور این تخت ها پشه بندها علم می شد كه حفاظی بود برای درامان ماندن از نیش پشه ها وحشرات موذی، خصوصاً پشه خیلی ریزی به نام پشه كوره كه خواب را به مردم حرام كرده بود. در منازل بیست فوتی خانواده هایی 10 تا 16 نفره بودند که در این دو اتاق زندگی می کردند .

امنیت بیست فوتی ها
تا سال 1345 منازل بیست فوتی فاقد نگهبان شبانه بود و طبیعی است كه سرقت های شبانه در آنجا هم رواج داشت. در سال 1345 مقامات شركت نفت از مقامات انتظامی و امنیتی شهر تقاضا كردند به نحوی امنیت منازل سازمانی را تامین کنند .
آن سالها، شهربانی مسجدسلیمان رئیسی داشت خیلی سختگیر كه نه تنها برای بیست فوتی ها،بلكه برای امنیت كلیه نقاط شهر ترفند جالبی به كار برد . ایشان ابتدا اقدام به دستگیری كلیه سارقین وشبروهای كوچك و بزرگ كرد و بعد از حبس و تنبیه های قانونی، شرط آزادی آنان را قبول مسئولیت نگهبانی قرار داد. به این ترتیب كه هر سارق سابقه دار می بایست عهده دار نگهبانی و حراست شبانه یك بخش یا یك منطقه می شد. بسیاری از سارقان به اجبار پذیرفتند و رئیس شهربانی هم با گرفتن تعهدات كتبی، هر كدام از آنان را به حراست جایی گمارد كه البته به نسبت كوچك و بزرگی منطقه تعداد نگهبانان هم كم و زیاد می شد . آن دسته از سارقان كه زیر بار چنین تعهدی نمی رفتند، اگر می خواستند به جایی دستبرد بزنند، وقتی می فهمیدند كه نگهبان آنجا، خود از سارقان بزرگ و قهار دیروزی است، جرأت واردشدن به حوزه ی استحفاظی او را نداشتند . به این ترتیب امنیت كاملی بر شهر حاكم شد. هر خانواده هم در هر ماه موظف بود 50 ریال به عنوان حق الزحمه به نگهبان پرداخت كند و فیش بگیرد و چنانچه خانواده ای زیربارپرداخت مبلغ مذكور نمی رفت ، طبیعتا نگهبان هم در قبال منزل او مسئولیتی نداشت .
این نگهبانان كه اهالی به آن ناطور ( NIGHT TOUR ) به معنی «گشت شبانه» می گفتند از ساعت 6بعدازظهر تا 6 صبح فردا به حراست از منازل می پرداختند و اگر در فاصله این ساعات چیزی ازكسی سرقت می شد، سروكار ناطور با رئیس شهربانی
می افتاد.
( *1 ) این اصطلاح در اصل ام ترتی یا ام30( M 30 ) بوده که در بیان کارگران شرکت نفت به شکل نادرست تلقظ شده و باقی مانده است ( با فتحه ی حرف ت ) در متن نوشته ی آقای دادگر نیز به همان تلفظ مصطلح اشاره گردیده است . یادم می آید زمانی که در کلاس اول دبستان تحصیل می کردم ، در پایه های بالاتر دانش آموزی به نام محمدرضا دادگری درس می خواند که منزلشان در بیست فوتی های مقابل دبستان بود و فکر کنم نویسنده ی این متن باید همان دانش آموز هم مدرسه ای من باشند اما متاسفانه ایشان شاید به خاطر حفظ ظاهر هیچ اشاره ای به وضعیت توالتهای این منازل نداشته اند . از آنجا که نویسنده خود در منازل بیست فوتی ساکن بوده، خاطراتش بهتر می توانند وضعیت اسفبار آن دسته از منازل سازمانی شرکت نفت را بیان کنند .

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۱, دوشنبه

منازل مسجدسلیمان ( 2 )

منازل مسجدسلیمان ( 2 )
منازل سازمانی
این گروه از منازل شرکت نفت در دو دسته ی کارمندی و کارگری ساخته شده اند ( دارا و ندار ) . منازل کارگری عبارتند از بیست فوتی ها و منازل سی برنجی . منازل کارمندی در برخی نقاط شهر ساخته شده اند و تقسیم بندی های اداری خاص و نامگذاری مختص به خود دارند . بسیاری از آنها به قول اهل فن دارای عرصه و اعیان بیشتر از 600 متر مربع و بعضی دارای امکاناتی چون انباری مجزا، اتاق مخصوص آشپز و... هستند .

منازل کارگری
این دسته از منازل شامل بیست فوتی ها و منازل سی برنجی می گردند .

بیست فوتی ها
منازل موسوم به بیست فوتی در دو نوع با سقف طاقی شكل و با سقف صاف ، به صورت دو ردیف یادو لین ( LANE ) پشت به هم ساخته شده و فاقد حیاط بودند ( شبیه به اردوگاههای زندانیان جنگی و صد البته مانند همانها بدون امكانات اولیه چون حمام و توالت و تنها دارای توالت عمومی ) . سقف طاقی شكل را هنوز هم در برخی ساختمانهای شركت نفت درمسجدسلیمان مانند باغ ملی و پنج بنگله می توان دید . دیوار این منازل در مسجدسلیمان از سنگ ولی در عنبل از خشت ساخته شده بود . برخلاف بقیه ی منازل شركت نفتی، معمولا هر لین شامل هفت خانه بود .
مساحت هر اتاق ده فوت مربع بود . ابتدا در اختیار كارگران مجرد بود وبعدها به دلیل تغییرات اجتماعی هر دو اتاق را به یك خانواده اختصاص داده و به كارگران متاهل واگذار كردند كه در برخی جاها دو اتاق كنار هم و در بعضی جاها دو اتاق پشت سرهم را به یك خانواده دادند، جمعا بیست فوت مربع و به این نام هم معروف شدند ( بعنوان مثال در بیست فوتی های جنب مسجد چشمه علی كه بعدها تخریب و به جایش مركز بهداشت فعلی ساخته شد، هر دو اتاق پشت سرهم را به یك خانواده واگذار كرده بودند ) . شاید باورش برای شما مشکل باشد ولی خانواده هایی حتی بالای ده نفر هم در بیست فوتی ها سکونت داشتند .
منازل بیست فوتی آب مستقل نداشتند و برای هر چند لین، یك شیر آب عمومی تعبیه شده بود كه در گویش محلی به آن بمبو می گفتند ( با فتح حرف ب ) . از آنجا كه منازل شخصی هم از همین شیرهای آب استفاده می كردند آبگیری هم مسائل خودش را داشت،. البته مصرف آب كم و از آنجا كه ساكنان هنوز منش و خصائل خوب خود را از دست نداده و رعایت حال دیگران را می كردند، مشكلات هم كمتر از امروز بود . بعدها برخی از ساكنان بیست فوتیها ابتكار به خرج داده و از یك بشكه ی دویست لیتری ( بشکه های مخصوص حمل مواد نفتی ) كه درون آن را رنگ زده بودند جهت ذخیره ی آب استفاده می كردند . خود وضعیت بهداشتی آنها را با خانواده های معمولا شلوغ و مهمان و این مقدار آب حدس بزنید .
برای بیست فوتیها بخار عمومی ( در تلفظ عامه پخار با ضمه ی پ ) ساخته بودند كه عبارت بود از یك اتاق نسبتا بزرگ كه درون آن بیش از یك اجاق با آجرهای نسوز ساخته بودند . منازل شخصی هم از این بخارها استفاده می كردند . وضعیت این بخارها را در قسمت منازل سی برنجی شرح خواهم داد . بخارعمومی شبها محل خوابیدن افراد فقیری بود كه كسی را نداشتند ( یكی از این بخارهای عمومی كنار مغازه ی شرف الدین ، روبروی دبیرستان حجاب فعلی قرار داشت و زمستانها كه به مدرسه می رفتیم مدت كوتاهی خود را در آن گرم می كردیم ) .
این منازل توالت هم نداشتند و ساكنان آنها و نیز منازل شخصی اطراف باید از توالتهای عمومی استفاده
می كردند . به نظر من بعد از تسلط قلدر مابانه و تحقیرآمیز بیگانگان بر سرنوشت ما، زننده ترین بخش زندگی گذشته ی مسجدسلیمان ، همین توالتها بودند . این توالتها ( چیزی شبیه به توالتهای نظامی صحرایی ) معمولا دارای شش چشمه بودند كه به دو قسمت زنانه و مردانه تقسیم شده بود . درب نداشته و فاقد لوله كشی آب بودند و هر كس كه می خواست توالت برود باید آفتابه ای پر از آب می كرد و با خود می برد . دیدن افرادی كه آفتابه به دست به سمت توالتهای عمومی می رفتند و آنهایی كه با وضعیت اسفبارتر در نوبت ایستاده بودند ، منظره ی معمول محلات بود ( شبیه به توالت كافه های بین راهی هنگامی كه اتوبوس پر از مسافر وارد می شود ) .
این توالتها فاقد چاه بودند، به سیستم فاضلاب نیز وصل نبودند ، ظاهری بسیار مشمئز كننده داشته ، از نظر بهداشتی هم وضعیت بسیار نامناسبی داشتند و می توان گفت بهداشت عمومی را به بدترین شكل ممكن به خطر می انداختند . مشكلات اخلاقی كه براثر دیدن بدن نیمه عریان دیگران هنگام قضای حاجت در افراد به وجود می آمد، از دیگر پیامدهای مخرب این توالتهای عمومی بود كه متاسفانه هیچگاه مورد توجه قرار نگرفت . شركت نفت علاوه بر كنار بیست فوتیها، در اغلب نقاط شهر و محلاتی هم كه خانه ی سازمانی شركتی وجود نداشت ، توالت عمومی ساخته بود .
تا جایی كه یادم می آید در مسجدسلیمان ، منازل بیست فوتی را در نفتك و بازارچشمه علی ساخته بودند . منازل نفتك در دهه ی 1340 تخریب و دیگر ساخته نشد . قسمتی ازمنازل بیست فوتی چشمه علی، یكی مقابل دبستان سینا و دیگری مقابل استخر باشگاه بدر فعلی، در همان سالها تخریب و به جای آنها منازل دو اتاقه ی جدیدی ساختند كه بسیار آبرومندانه تر از قبلی ها بوده و هنوز هم وجود دارند . اتاقها زیاد جادار نیست و هركدام مساحتی حدود 12 متر مربع دارند . دارای توالت، حمام و آشپزخانه ی مجزا بوده ،. دیوار آنها سنگی ولی دیوار حیاط را از آجر ساخته اند . سقف آنها شبیه اعداد هفت و هشت است ( به قولی زیگزاگی ) . این منازل هم به كاركنان ارتش واگذار شدند . زیربنای این منازل حدود 75 متر مربع است .

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۰, یکشنبه

منازل مسجدسلیمان ( 1 )

به نام خدا
تقسیم بندی منازل مسجدسلیمان
منازل موجود در مسجدسلیمان را می توان به دو گروه تقسیم كرد : منازل سازمانی و شخصی .
گروه اول در گذشته منحصر به منازل شركت نفت بود وبعدها ادارات و ارگانهای دیگر هم نسبت به احداث منازل سازمانی جهت كاركنان خود اقدام كردند . بسیاری از قدیمی ها و حتی دارای سن متوسط این خانه ها را از نزدیك دیده و حتی اكنون هم بسیاری را می توان دید . برای آشنایی بیشتر كسانی كه تا كنون به این شهر نیامده و این منازل را ندیده و شاید بخواهند از ورای سطوراین نوشته اطلاعاتی درباره ی مسجدسلیمان به دست آورند، وضعیت مساكن مسجدسلیمان را با جزئیات بیشتری تشریح می كنم . بسیاری از این خانه ها( بجز بیست فوتیها ) به همان شكل قدیمی و گاهی با تغییراتی چند كه صاحبانشان درآنها داده اند هنوز وجود دارند .
درباره ی نحوه ی ساختن خانه های شخصی توضیح دیگری نمی دهم چرا كه قبلا به تفصیل در این باره نوشته ام .

منازل شخصی
منازل شخصی مسجدسلیمان را به اعتباری می توان به دو گروه تقسیم كرد : گروه اول به آدمهای با نفوذ تعلق داشت و گروه دوم كه اكثریت منازل شخصی را تشكیل می داد، متعلق به افراد عادی وكسانی بود كه زیر هفت آسمان یك ستاره هم نداشتند .
دسته ی اول معمولا از سنگ های تراش ساخته شده، در محل مناسبی احداث گردیده ، دارای شكل هندسی منظمی بوده ، امكانات اولیه ی خوبی داشته ، زیربنا و حیاط بزرگی هم داشتند، معمولا مشجر بوده ، دارای درب و پنجره های آهنی ( شبیه به درب و پنجره ی منازل شركتی ) و سقف آنها با لوله های قوی و پلیتهای محكم پوشیده شده كه تاكنون هم پابرجا مانده است . حیاط و كف اتاقها سیمانی بوده ، دیوار اتاقها پلاستر گچ و سفیدكاری بوده ، لوله كشی آب و سیم كشی برق مناسبی داشته و معمولا نقاشی ( رنگ آمیزی ) شده بودند . برخی از این خانه ها حتی انشعاب گاز هم داشتند . منظور از سنگ تراش همان نوع سنگی است که امروزه در ساخت ستون پل ها هم به کار می رود و در آن زمان که خبری از گرانیت، سنگ نما و آجر سه سانتی نبود، ظاهر بسیار زیبایی به ساختمان ها می داد . سنگ را از معدن به محل کار آورده و توسط سنگتراشان ماهر و با استفاده از چکش و قلم فلزی مخصوص، به شکل مربع و یا مستطیل تراش می دادند . این سنگ ها دوعیب عمده داشتند ، اولا قیمت تمام شده شان بالا بود و دوما حتما باید با ملات سیمان به کار می رفتند و به همین علت افراد عادی یعنی اکثریت مردم، توانایی استفاده از این سنگها را نداشتند و به عنوان نشانه ای از منازل افراد متنفذ محسوب می شدند .
دسته ی دوم در محلهای نامناسب مثلا دامنه ی تپه ها قرار داشتند، از سنگ های به اصطلاح درهم و با ملاط گل ساخته شده و به همین علت دارای دیوارهای ضخیم و معمولا كج ومعوج بوده ، حیاطی كوچك و امكانات كم داشتند، دارای شكل هندسی نامنظم و درب و پنجره ی چوبی بوده و سقف آنها با لوله های حداكثر سه اینچی و ورقه ی آهنی بدنه ی بشكه های قیر و یا بشكه های روغن پوشیده می شد . بشكه های حاوی قیر را پس از مصرف قیر، آتش زده تا سوخته و تمیز شوند و سپس آنها را با لبه ی كلنگ به وضعی بسیار ناشیانه پاره كرده ، به اصطلاح صاف كرده و از آن برای پوشانیدن سقف منزل استفاده می كردند . این ورقه ها به علت سوختن، خیلی زود اكسیده شده و زنگ زده و ظاهر بسیار نامناسبی پیدا می كردند . سقف منازل شخصی در ابتدا عمدتا با تیرهای چوبی و حصیر پوشانده می شد و استفاده از لوله و پلیت و گچ و سیمان و دیگر مصالح، به تدریج در بین مردم رایج شد . حیاط این گروه از منازل در ابتدامعمولا خاكی و كف اتاقها در بیشتر مواقع از گچ پوشیده شده بود ( گچ فله ای كه در كوره های مسجدسلیمان پخته می شد و بسیار محكم هم بود ولی متاسفانه به تدریج عقرب و دیگر جانوران خطرناك و گزنده در آنها جا گرفته و به این علت آمار عقرب زدگی بخصوص در تابستانها، زیاد بود) . فاقد لوله كشی آب و سیم كشی برق بودند ( تا قبل از سال 1346بجز موارد استثنایی ، اكثریت بطور كلی برق نداشتند ) .
شما با یك نگاه به منازل قدیمی خود می توانید هر خانه ای را در یكی از این دسنه بندیها قرار دهید .
اگر به نقشه ی منازل قدیمی و برخی منازل جدید شخصی نگاهی بیندازید، درخواهید یافت كه زمینهای مورد بحث چه اشكال هندسی غیر منظمی دارند ، اشكالی كه در هیچ كتاب هندسه ای نخواهید یافت و من معتقدم حتی خود فیثاغورث ( واضع قضیه ی رابطه ی بین اضلاع مثلث قائم الزاویه ) هم نمی تواند مساحت واقعی این زمینها را محاسبه كند و آنچه مامورین واحد نوسازی شهرداری مسجدسلیمان به عنوان مساحت زیربنا و یا مساحت زمین ارائه می نمایند، زیاد با واقعیت منطبق نیست . بسیاری از مردم قدیمی هنوز خاطره ی تلخ ساخت اتاق و ومزاحمت مامورین اداره ی حراست شركت نفت و توقیف و ضبط ! وسایل و ابزار بنایی جون بیل، كلنگ، ماله و فرغون را فراموش نكرده اند ، وسایلی كه هیچگاه معلوم نشد از منزل كدام مامور سردرآورده و یا به چه كسان دیگری فروخته شده بود ( ظاهرا یكی از منابع درآمد مامورین درآن زمان علاوه بر باج سبیلی كه می گرفتند ، فروش همین غنائم بود ) .

مسجدسلیمان

با یاد و نام خدا
با سلام
همانگونه که در پست های قبلی هم برایتان نوشته بودم ، مطالبی را پیرامون گذشته و حال مسجدسلیمان فراهم کرده بودم که به تدریج آنها را بر روی وبلاگم قرار می دادم . متاسفانه مدتی است که به علت مشکلات فنی قادر به بازیابی وبلاگم نیستم ( وبلاگ باز نمی شود ) و من به ناچار وبلاگ جدید را در سایت دیگری ایجاد کرده و کار خودم را ادامه می دهم . برایم مقدور نیست که مطالب قبلی را به طور کامل بر روی وبلاگ جدید قرار دهم و فقط دو مطلب را که تحت عنوان مقدمه، قبل از بخش های مربوط به گذشته و حال مسجدسلیمان نوشته بودم مجددا می آورم وسپس سعی می کنم کارم را به روال قبلی ادامه دهم . اگر دوستان به مطالب قبلی علاقمندند می توانند در قسمت نظرات هر پست، برایم پیام بگذارند تا مطلب را ارائه دهم و یا با جستجو در گوگل و تایپ عناوینی مربوط به مسجدسلیمان، به بخشی از آن نوشته ها دسترسی یابند .
این مطالب در یافته های گوگل با آدرس WWW.MI-S.BLOGFA.COM خواهند آمد . در این قسمت هم بعد از ارائه ی مقدمه ی مطلب مسجدسلیمان در زمان حال ، مطالبم را پیرامون وضعیت منازل مسجدسلیمان آغاز می کنم که در وبلاگ قبلی ناتمام ماند و از طرفی یکی از خوانندگان وبلاگم که خود را با نام ددو کوچیره معرفی کرده بود ، به آن علاقه ی وافری نشان می داد. امیدوارم دوستانی که به مطالب من در وبلاگ قبلی علاقمند شده و آن را دنبال می کردند، به شکلی آدرس این وبلاگ را هم بیابند .

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۶, چهارشنبه

سخنی با مسجدسلیمانی ها

بایاد و نام خدا
مــسـجـــد ســلـیـمـان
سخنی با مسجدسلیمانی ها

به نام خدا و با سلام به شما عزیزان و بزرگوارانی كه این مطلب را می خوانید . نوشتن برای دوستانی كه خوب می دانم همه از من بیشتر و بهتر می دانند ، كار بسیار مشكلی است خصوصا كه خـود من هـم نـاوارد و ناشی هستم . همانگونه كه در پی خواهد آمد طیف وسیعی از اقوام مختلف این كشور به خاطر كار در شركت نفت ، در این شهر ساكن بوده و سپس به محل اقامتشان بازگشته اند . بعدها به علت كمبود كار وبرای یافتن شغل گروه زیادی از مردم مسجدسلیمان راهی شهرهای دیگر شده اند و به همین خاطر هر جای این مملكت كه بروید به نوعی به مسجدسلیمانی هابرخورد می كنید. مسجدسلیمان متعلق به همه ی عزیزانی است كه به آن علاقه دارند چه در آن ساكن بوده و حال نـاچار به مهاجرت شده و چه هم اكنون، ساكن آن باشند و طبیعی است كه این طیف وسیع تـنـها بختیاریها نیستند . این را خودم شاهد بوده ام، در ترمینال فولادشهر منتظر حركت اتوبوس بودم كه متوجـه شدم مرد مسنی درحالـیكه اشك به چشم دارد به جلو اتوبوس نگاه می كند . برای شروع كـلام سلام كردم و پس از مدت كـمــی فهمیدم كه اصفهانی است و قـبلا در شركت نـفـت مسجدسلیمان و در باشگاه بی بیان كار می كرده ( سال 1346 بازنشسته شده است ) و با دیدن نام مسجدسلیمان بر روی اتـوبـوس به یاد آن ایام افتاده وناراحت شده است . از من سراغ شهر را گرفت و باور كنید با علاقه ای بسیار عجیب و وقتی مختصری از وضع شهر را برایش گفتم واقعا ناراحت شد. بله دوستان به راستی كه مسجدسلیمان خاك دامنگیر دارد .
دو مطلب را در شروع بـگـویـم اول آن كه داستان مـن داستان آن كسی است كـه در تشییع جنازه پدر پشت سر جمعیت راه می رفت . به اوگفتند كه تو پدرت مرده و باید جلو جمعیت راه بروی و او جواب داده : بار اول است كه پدرم می میرد نـمیدانم جـلو جمعیت باید بـروم یا پشت سر آنها . آری ایـن وضعیت من است و اگــر ایراد بگیرید چـرا شروع كرده ام؟ فقط یك كلام ، علاقه ، آری علاقه و بس . همیشه خواسته ام در باره این شهر بنویسم كه موقعیت دست نداد و حال كه این فرصت پیش آمده كارم را با یاد و كـمـك خداوند شروع كرده ام و امیدوارم با عـنـایـت خداوند و یـاری و راهنمایی شما عـزیـزان بتوانم موفق شوم . دوم آن كه مطالبی كه به دنبال خواهد آمد به احتمال فراوان تكراری است ودر مجلات ، نشریات واخیرا در سایتهای مختلف در این بـاره ، خوانده اید . ادعا نمی كـنـم كـه بهتر و نابتر است یا نگارش بهتر والخ ، بلكه سعی براین است كه به مسجدسلیمان همانطور كه هست بنگرم و بس . دوستان عزیز این شهر را به هر اسمی بنامیم پارسوماش ، مسجدسلیمان ، M.I.S انگلیسی ها ویا مسكوسلیمان، می خواهم در باره ی امروز آن بنویسم و شاید همفكری كه چه كنیم برای بـهـتـر شدنش . نـمی خواهم به این فكر كنم چـرا به ایـن حـال و روز افتاده ، كـه تكرار مكررات است و ممكن است به بیراهه هم بروم و از آنجا كه از همه چیز آگاه نیستم ، در نتیجه گیری ها امكان دارد اشتباه كنم . از اینها گذشته ، هـدف اینگونه نبش قبرها یافتن مسبب است در حالیكه نیت من این نیست . كـنـدوكار در گذشته هـیچ كمكی به ما نكرده و نمی كند ( این نـظـر شخصی من است ) پس بیایید و بیاییم اگر می توانیم به فكر آینده ی این شهر باشیم . دوستان عزیز مـن هم روزهایی را به یاد می آورم كه جلو درب دبیرستان سـینا ( كـه شاگردانش از محـله پنج بـنگله تا بـاغ چشمه عـلی و حـتی روستاهای اطراف را هم شامل می شدند ) دو نـوع اتـوبـوس برای حمل و نـقـل شاگـردان ( البته گـروه معدود بچه های كارمندان شركت نفت ) می ایستاد . نـوع اول دارای صندلیهای به اصطلاح چـرمی كه مختص بچه های كارمندان عالیرتبه بود و نـوع دوم با صندلی چوبی كه برای بچه های كارمنـدان دون پایه بود . گروه دیگری از بچه ها هم ( برخی بچه های كارگران شركت نفت كه خانـه شان در محلات دیگر بود) پس از اتمام كلاس خود را با هر زحمتی بود به تـریـلی های كارگری ، به اصطلاح كـمـر شكن ها می رساندند تا بتوانند به منزل بروند و بقیه، كه اكثریت قریب به اتفاق بـچـه ها بودند واكـثـرا از مناطق دورتر ، باید پیاده به منزل می رفتند . من نـمی خـواهم به این مسئله بپردازم كه چـرا آن گونه بود بـلـكه فـقـط می خواهم بگویم چگونه بود . صاف و ساده بگویم هـدف من این است كـه به كـمـك شما عـزیـزان وضعیت شهر را آن گـونه كـه بوده و هست شرح دهـم و در این راه ، هرنوع اطلاعات موثق یا نظرات افراد مسن تر ویا عكس یا فیلمهایی كه ممكن است نـزد شما یافت شود ، می تواند كمك بسیاری بنماید واز همه شما انتظار همكاری و مساعدت دارم .
طرح كار من این است كه در ابتدا مقدمه ای درباره ی مسجدسلیمان داشته باشم و سپس به چاه شماره ی یك بپردازم . پس از آن محلات شهر به صورت جداگانه معرفی می شوند و در این مقوله مـواردی چون نام محلات ، وجه تسمیه ی آنها( البته اگر علتی داشته باشد) ، نام قبلی و فعلی ، مـحله هایی كه از بـیـن رفـته یا به وجـود آمده اند ، تاسیسات یا امـاكـــن مشخصی كه وجـود دارند و …. را ذكر كنم .
از آنجا كه به قـول قـدیمی ها نـگارنده یك آموزگــار بازنشسته هستم ، به مدارس شهر هـم نگاهی خواهیم داشت و معرفی مختصر مـدارس قـدیـمی ، كه بسیاری از آنـها بازسازی و یا دوباره سازی شده اند و نیز یادی خـواهـیـم كرد . از فـرهـنـگـیـان قــدیـمی و پیشكسوتـان جامعه ی فرهنگی مسجدسلیمان ، چه آنهایی كه در قــیـد حیات هستنند و چه عـزیـزانی كه فـوت كرده و دیگـر در میان مانیستند و صد الـبـته ، یادشان همیشه گرامی ا ست . در انـتـها نـیـز چـهـره های قـدیـمی و مـعروف و نیز مفاخر علمی و ادبی شهرمان را معرفی خواهیم كرد كه این بزرگمردان حق بزرگی بر گردن همه ما دارند . در خاتـمه خوشحال خواهـم شد كه نظرات شما بزرگواران را بدانم چرا كه هر كاری با انـتـقاد سازنده بهتر می شود و امـیـدوارم از بـذل محبت دریغ نفرمایید .

مسجدسلیمان

با یاد و نام خدا
سلام
من قبلا وبلاگی به آدرس
http://www.mi-s.blogfa.com/ داشتم و مطالبم را پیرامون مسجدسلیمان در این وبلاگ به نمایش گذاشتم . دوستانی که به من محبت داشته و آن را دنبال می کردند می دانند که مطالب وبلاگ من منحصر به مسجدسلیمان نبود و درباره ی موضوعات مختلفی در آن مطلب ارائه می کردم . متاسفانه سایت مذکور مدتی است قابل استفاده نیست و ناچار شدم این وبلاگ را با همان عنوان در این سایت جدید ایجادکرده و کارم را ادامه دهم .
بدیهی است که دیگر امکان ندارد بتوانم آن مطالب را مجددا در این جاهم بیاورم ولی چنانچه کسی مایل به استفاده از آن نوشته ها باشد، می تواند با استفاده از سیستم جستجوی GOOGLE و با تایپ عناوین نوشته ها مانند مسجدسایمان، منازل مسجدسلیمان، مسجدسلیمان در گذشته و ... به آنها دسترسی پیدا کرده و استفاده نماید . برای شروع اولین مطلبی که درباره ی مسجدسلیمان نوشته بودم در اینجا هم می آورم تا یادی از آن وبلاگ و مطالب آن باشد . امیدوارم دوستانی چون کیارش از وبلاگ سرزمین پنج خورشید و یا محمدایزدستای عزیز و علی مهمدی و دیگر عزیزانی که در آن زمان مرا به ادامه ی کار تشویق می کردند، مجددا به نوشته های من توجه کرده و یاریم کنند .
مطالبم را پیرامون مسجدسلیمان در دو بخش فراهم کرده بودم ، یک قسمت راجع به گذشته ی مسجدسلیمان و بخش دیگر درمورد وضعیت حال مسجدسلیمان . بخش اول را کاملا روی وبلاگ قرار داده ولی مطالب قسمت دوم تقریبا ناتمام ماند که البته در صدد اتمام آن هستم . در این وبلاگ تلاش دارم به مسجدسلیمان کنونی بپردازم و در کنار آن مواردی را هم تکرار می کنم از جمله خاطراتی که از گذشته ی خود و دیگران دارم که ممکن است ! سبب انبساط خاطر شما هم بشود . بحث مسکن در مسجدسلیمان همیشه یک موضوع اساسی بوده و گرچه هم درگذشته و هم در زمان حال به آن پرداخته بودم، نمی دانم چرا همیشه ذهن مرا به خود مشغول می کند . موضوع منازل سازمانی شرکت نفت و یا منازل شخصی که افراد معدودی با کسب مجوز از شرکت نفت ساخته و دارای امکانات نسبتا خوبی هم بودند، هنوز هم برایم جذاب ولی دردناک است اما مرتب به سمت آن کشیده می شوم . به همین علت مطلبی را پیرامون وضعیت منازل مسجدسلیمان تهیه کرده بودم که متاسفانه به علت گرفتاری ناتمام ماند و حال سعی دارم آن را تکمیل کنم . در همین رابطه چندی پیش از یک وب سایت مطلبی را خواندم که نویسنده ی آن آقای محمدرضا دادگر معرفی شده اند . مطلب جالبی بود چرا که ایشان در برخی از آن منازل و از جمله در بیست فوتی ها اقامت داشته و طبعا اطلاعاتشان موثقتر از من است ( من فکر کنم باید دادگری درست باشد چون در دبستان سینا دانش آموزی تحصیل می کرد با همین اسم که در منازل بیست فوتی مقابل آن دبستان زندگی میکرد) . به هر جهت من برای رعایت امانت عین مطالب ایشان را البته با کسب اجازه غیابی از حضورشان نقل می کنم و امیدوارم بتوانم حق مطلب را ادا کرده باشم
.