۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۶, چهارشنبه

سخنی با مسجدسلیمانی ها

بایاد و نام خدا
مــسـجـــد ســلـیـمـان
سخنی با مسجدسلیمانی ها

به نام خدا و با سلام به شما عزیزان و بزرگوارانی كه این مطلب را می خوانید . نوشتن برای دوستانی كه خوب می دانم همه از من بیشتر و بهتر می دانند ، كار بسیار مشكلی است خصوصا كه خـود من هـم نـاوارد و ناشی هستم . همانگونه كه در پی خواهد آمد طیف وسیعی از اقوام مختلف این كشور به خاطر كار در شركت نفت ، در این شهر ساكن بوده و سپس به محل اقامتشان بازگشته اند . بعدها به علت كمبود كار وبرای یافتن شغل گروه زیادی از مردم مسجدسلیمان راهی شهرهای دیگر شده اند و به همین خاطر هر جای این مملكت كه بروید به نوعی به مسجدسلیمانی هابرخورد می كنید. مسجدسلیمان متعلق به همه ی عزیزانی است كه به آن علاقه دارند چه در آن ساكن بوده و حال نـاچار به مهاجرت شده و چه هم اكنون، ساكن آن باشند و طبیعی است كه این طیف وسیع تـنـها بختیاریها نیستند . این را خودم شاهد بوده ام، در ترمینال فولادشهر منتظر حركت اتوبوس بودم كه متوجـه شدم مرد مسنی درحالـیكه اشك به چشم دارد به جلو اتوبوس نگاه می كند . برای شروع كـلام سلام كردم و پس از مدت كـمــی فهمیدم كه اصفهانی است و قـبلا در شركت نـفـت مسجدسلیمان و در باشگاه بی بیان كار می كرده ( سال 1346 بازنشسته شده است ) و با دیدن نام مسجدسلیمان بر روی اتـوبـوس به یاد آن ایام افتاده وناراحت شده است . از من سراغ شهر را گرفت و باور كنید با علاقه ای بسیار عجیب و وقتی مختصری از وضع شهر را برایش گفتم واقعا ناراحت شد. بله دوستان به راستی كه مسجدسلیمان خاك دامنگیر دارد .
دو مطلب را در شروع بـگـویـم اول آن كه داستان مـن داستان آن كسی است كـه در تشییع جنازه پدر پشت سر جمعیت راه می رفت . به اوگفتند كه تو پدرت مرده و باید جلو جمعیت راه بروی و او جواب داده : بار اول است كه پدرم می میرد نـمیدانم جـلو جمعیت باید بـروم یا پشت سر آنها . آری ایـن وضعیت من است و اگــر ایراد بگیرید چـرا شروع كرده ام؟ فقط یك كلام ، علاقه ، آری علاقه و بس . همیشه خواسته ام در باره این شهر بنویسم كه موقعیت دست نداد و حال كه این فرصت پیش آمده كارم را با یاد و كـمـك خداوند شروع كرده ام و امیدوارم با عـنـایـت خداوند و یـاری و راهنمایی شما عـزیـزان بتوانم موفق شوم . دوم آن كه مطالبی كه به دنبال خواهد آمد به احتمال فراوان تكراری است ودر مجلات ، نشریات واخیرا در سایتهای مختلف در این بـاره ، خوانده اید . ادعا نمی كـنـم كـه بهتر و نابتر است یا نگارش بهتر والخ ، بلكه سعی براین است كه به مسجدسلیمان همانطور كه هست بنگرم و بس . دوستان عزیز این شهر را به هر اسمی بنامیم پارسوماش ، مسجدسلیمان ، M.I.S انگلیسی ها ویا مسكوسلیمان، می خواهم در باره ی امروز آن بنویسم و شاید همفكری كه چه كنیم برای بـهـتـر شدنش . نـمی خواهم به این فكر كنم چـرا به ایـن حـال و روز افتاده ، كـه تكرار مكررات است و ممكن است به بیراهه هم بروم و از آنجا كه از همه چیز آگاه نیستم ، در نتیجه گیری ها امكان دارد اشتباه كنم . از اینها گذشته ، هـدف اینگونه نبش قبرها یافتن مسبب است در حالیكه نیت من این نیست . كـنـدوكار در گذشته هـیچ كمكی به ما نكرده و نمی كند ( این نـظـر شخصی من است ) پس بیایید و بیاییم اگر می توانیم به فكر آینده ی این شهر باشیم . دوستان عزیز مـن هم روزهایی را به یاد می آورم كه جلو درب دبیرستان سـینا ( كـه شاگردانش از محـله پنج بـنگله تا بـاغ چشمه عـلی و حـتی روستاهای اطراف را هم شامل می شدند ) دو نـوع اتـوبـوس برای حمل و نـقـل شاگـردان ( البته گـروه معدود بچه های كارمندان شركت نفت ) می ایستاد . نـوع اول دارای صندلیهای به اصطلاح چـرمی كه مختص بچه های كارمندان عالیرتبه بود و نـوع دوم با صندلی چوبی كه برای بچه های كارمنـدان دون پایه بود . گروه دیگری از بچه ها هم ( برخی بچه های كارگران شركت نفت كه خانـه شان در محلات دیگر بود) پس از اتمام كلاس خود را با هر زحمتی بود به تـریـلی های كارگری ، به اصطلاح كـمـر شكن ها می رساندند تا بتوانند به منزل بروند و بقیه، كه اكثریت قریب به اتفاق بـچـه ها بودند واكـثـرا از مناطق دورتر ، باید پیاده به منزل می رفتند . من نـمی خـواهم به این مسئله بپردازم كه چـرا آن گونه بود بـلـكه فـقـط می خواهم بگویم چگونه بود . صاف و ساده بگویم هـدف من این است كـه به كـمـك شما عـزیـزان وضعیت شهر را آن گـونه كـه بوده و هست شرح دهـم و در این راه ، هرنوع اطلاعات موثق یا نظرات افراد مسن تر ویا عكس یا فیلمهایی كه ممكن است نـزد شما یافت شود ، می تواند كمك بسیاری بنماید واز همه شما انتظار همكاری و مساعدت دارم .
طرح كار من این است كه در ابتدا مقدمه ای درباره ی مسجدسلیمان داشته باشم و سپس به چاه شماره ی یك بپردازم . پس از آن محلات شهر به صورت جداگانه معرفی می شوند و در این مقوله مـواردی چون نام محلات ، وجه تسمیه ی آنها( البته اگر علتی داشته باشد) ، نام قبلی و فعلی ، مـحله هایی كه از بـیـن رفـته یا به وجـود آمده اند ، تاسیسات یا امـاكـــن مشخصی كه وجـود دارند و …. را ذكر كنم .
از آنجا كه به قـول قـدیمی ها نـگارنده یك آموزگــار بازنشسته هستم ، به مدارس شهر هـم نگاهی خواهیم داشت و معرفی مختصر مـدارس قـدیـمی ، كه بسیاری از آنـها بازسازی و یا دوباره سازی شده اند و نیز یادی خـواهـیـم كرد . از فـرهـنـگـیـان قــدیـمی و پیشكسوتـان جامعه ی فرهنگی مسجدسلیمان ، چه آنهایی كه در قــیـد حیات هستنند و چه عـزیـزانی كه فـوت كرده و دیگـر در میان مانیستند و صد الـبـته ، یادشان همیشه گرامی ا ست . در انـتـها نـیـز چـهـره های قـدیـمی و مـعروف و نیز مفاخر علمی و ادبی شهرمان را معرفی خواهیم كرد كه این بزرگمردان حق بزرگی بر گردن همه ما دارند . در خاتـمه خوشحال خواهـم شد كه نظرات شما بزرگواران را بدانم چرا كه هر كاری با انـتـقاد سازنده بهتر می شود و امـیـدوارم از بـذل محبت دریغ نفرمایید .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر