۱۳۸۸ خرداد ۵, سه‌شنبه

مسجدسليمان در صد سالگي نفت

مسجدسلیمان در صد سالگی نفت
با یاد و نام خدا
امروز پنجم خرداد ماه است و دقیقا یك صد سال از فوران چاه شماره یك مسجدسلیمان می گذرد . عمر مسجدسلیمان بیش از چاه شماره یك است ولی با اغماض آن را هم صد سال حساب می كنیم و با این حساب دو جشن تولد همزمان داریم . یادم می آید یك زمانی به خاطر صرفه جویی، جشن تولد بچه هایم را یكجا می گرفتم و برای رعابت عدالت هرسال در روز تولد بكی از آنها و به نام همه ی آنها به اصطلاح جشنی می گرفتیم . خوب نداری است و كاریش نمی شود كرد . ولی همزمانی جشن تولدمسجدسلیمان و چاه شماره یك نه از سرفقر، كه به علت كم شدن ارزش هر دو است . دیگربه آنها بهایی داده نمی شود، هردو فاقد آن ارزشی هستند كه بشود برایشان حساب بازكرد . چاه شماره یك را تا توان داشت و تا شیره در بدن داشت، دوشیدند ودر یك غروب پاییزی با احترام! و صدای شیپور شیپورچی انگلیسی شركت نفت (1)، از رده خارج كردند ولی با مسجدسلیمان به گونه ای دیگر رفتارنمودند . بتدریح آن را از درون تهی كردند و به این روزش انداختند . حق هم داشتند وقتی چاه شماره یك به آن روز بیفتد با مسجدسلیمانی كه فقط مصرف كننده است بهتر از این نمی شد رفتار كرد . و این سرنوشت هر چیز بی ثمری است .
در گذشته هرگاه كسی فوت می كرد، با بچه هایش به علت بی سرپرستی رفتار مناسیی نمی شد . طعنه و ملامت دیگران به خاطر لقمه نانی یا لباس پاره ای، دلسوزی های ظاهری دل آسودگان، كارگر بی جیره مواجب شدن برای انجام كارهای یزرگان فامیل، وسیله ای برای خالی شدن دق دلی دیگران و .. ازجمله بلایایی بود كه به سرشان می آمد و بیشتر مواقع ناچار به ترك محل و رفتن به غربت می شدند ( شاید مثل مگه بچه یتیم گیر آوردی؟ اشاره ای به همین موضوع باشد ) . آنان بعدها با سروصدا و یا استناد به اسناد و بنچاقهای باقیمانده ادعای میراث پدر و یا پدربزرگ را كرده و صاحب چیزی هم می شدند . ظاهرا ما مردم مسجدسلیمان هم وضعی مشابه و یا بدتر از یتیمهای گذشته یافته ایم، ولی انصافا چه باید می كردیم . بدون در نظر گرفتن عاقبت این مردم، شهررا دو نیمه كردند . نیمه ای به ارتش واگذار شد كه هنوز رفتار نظامی مابانه ی افسران پست مهندسی را به یاد داریم كه فكر می كردند همه ی مردم سرباز پادگان هستند . نیمه ی دیگردراختیار شركت نفت ماند و مانده است . ما یتیمان باید به كدام بنچاق استناد كنیم تا بتوانیم حق خود را از آن مسئولان از خدا بی خبر بگیریم؟ و آیا اصلا حقی داریم ؟
عذر می خواهم می گویند و همه ی ما لااقل در فیلمها دبده ایم كه سگ بعد از خوردن گوشتهای چسبیده به استخوان، آن را دور نمی اندازد ولی مسئولین شركت نفت در گذشته با شهرمان بدتر از این هم رفتار كردند و آن را دور انداختند . من اعتقاد دارم در مقام مقایسه، جلادترین جلادان هم از این مسئولین بسیار بهتر بودند . این دژخیمان فرد یا افرادی را که به هر حال بر طبق قانونی حتی غیرانسانی و خودساخته محکوم شده بودند، اعدام کرده و آنان را از رنجهای بعدی به یکباره آسوده می کردند ولی مسئولین شركت نفت و در راس آنها انگلیسیها، بسان مرغ نیم بسمل با ما رفتار كردند آنهم چنان هنرمندانه كه هنوز بعد ازسالها داریم دست و پا می زنیم . كدام عقل سلیمی می پذیرد انگلیسیها برای تامین مشتری پارچه های كارخانه ی پارچه بافی منچستر، به فكرافتادند كه برتن هندیها لباس بپوشانند ولی هیچگاه فكر نكردند اگر این شهر تعطیل گردد ( كه سرنوشت از قبل رقم زده ی مسجدسلیمان است ) ، بر سر مردم آن، مردمی كه با طعم زندگی جدید آنهم از نوع نفتی آشنایشان كرده و از گذشته ی خود دورشان كرده بودند چه می آید؟ گناه انگلیسیها فقط این بود كه با زرنگی به فكر منافع خود بودند و این هم تا حدودی طبیعی است، ولی انصافا ما هم مقصریم . چرا خود به فكر نبودیم نا امروز به این وضع اسف بار گرفتار نشویم؟ البته مقصرین واقعی كسانی هستند كه به نام ما، از جانب ماو به عنوان وكیل یا نماینده ی ما با انگلیسیها وارد مذاكره شدند و طبعا با سطح فكری كه آنان داشتند وضعیتی بهتر از امروز پیدا نمی كردیم .
می گویند قرار گرفتن در مسیر جاده سبب پیشرفت می گردد . ما مسیرعبور تمام كسانی بودیم كه باید با امكانات این كشور زندگی می كردند وحیاتشان وابسته به ما بود ولی به جای سود بردن، مورد هجوم همان افراد اما در هیات دزدان و راهزنان قرار گرفتیم . در حالی كه آنان به ما و منابع ما نیازمند بودند و باید به ما وابسته می شدند، ما به آنها تكیه كرده و با التماس از آنان درخواست می كردیم اجازه دهند در نقطه ای از كشورمان خانه بسازیم ویا از منابع خدادادی خود استفاده كنیم . اگر در گذشته جاده ی ابریشم اغواگر اجانب در حمله به ایران بود، امروزه خطوط لوله ی نفت جذابتر از جاده ی ابریشم و گوگرد پارسی (2) است .

(1) تاریخ مسجدسلیمان – تالیف دانش عباسی شهنی
(2) اشاره به بازرگانی كه در حلب سعدی را به حجره اش دعوت كرده و از سوداهایش سخن می گفت .

این نوشته را یک سال قبل در روز پنجم خرداد ماه روی وبلاگم قرار دادم، همان زمانی که به مناسبت یکصدمین سال پیدایش نفت در مسجدسلیمان جشنی برپا شده و مسئولین هم در آن شرکت کرده و طرحهایی را هم برای بهبود وضع این شهر پیشنهاد دادند و خوشحال بوديم كه وضعيت شهرمان تغييرخواهد كرد .
اما علت اینکه دوباره همان مطلب را بدون هیچ کم و کاستی روی وبلاگ قرار می دهم نه به علت نبود مطلب و نه به دلیل کمبود وقت برای نوشتن مطلبی دیگر است، بلکه به این دلیل است که شما عزیزان ببینید و بدانید وضعیت مسجدسلیمان تقريبا همانگونه باقی مانده و مطمئن باشید که هیچ تغییری هم نخواهد کرد و ما هم دلخوش به تابلو ورودي شهر كه به پايتخت نفتي خاورميانه خوش آمديد و يا پلاكارد داخل شهر كه پنجم خرداد سالروز فوران اولين چاه نفت را تبريك مي گوييم .

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۵, جمعه

زبان و لباس یختیاری ( 3 )

بایاد ونام خدا
زبان و لباس بختیاری ( 3 )
لباس هم تقریبا همان وضعیت و نقش زبان را دارد . چرادرحالی كه ما از بردن نام لباس محلی خود هم اكراه داریم، شلوارهای كردی تقریبا به لباس راحتی در تمام كشور بدل شده است ؟ من هم موافق نیستم كه مردم بالباس محلی سركار حاضر شوند یا در جلسات شركت كنند، ولی نباید به شكلی باشد كه از دیدن آن بر تن همشهریانمان احساس خجالت كنیم . اگرچه لباس محلی زنان بختیاری علاوه بر مشكلاتی كه دارد بسیار گران هم می باشد، چرا باید در مراسم شادی وعزا حتی در روستاها هم ، مانتو و دامن جایگزین مینا و شلوار و پیراهن محلی شود ؟ من هم قبول دارم كه لباس زنان بختیاری بسیار گران و تاحدودی دست و پاگیر است ولی آیا باید به كلی فراموش شود ؟ نمونه ی این لباسها را هنوز هم بر تن زنان عشایر لرستان و ترك قشقایی می بینیم . چرا آنها فراموش نكرده اند ؟ شاید یكی از علل از رونق افتادن مراسم عروسی و عزاداری های ما، همین لباسهای نامناسبی است كه برتن كرده ایم ؟
زمانی پارچه ی دبیت معروف به حاج علی اكبری برای خود بروبیایی داشت و هر مرد بختیاری سعی داشت حداقل یك شلوار گشاد ( لباس محلی بختیاری ) از این پارچه در خانه داشته باشد تا در مراسم مختلف بپوشد . ( امروزه دیگر از نوع خوب این پارچه اثری نیست و آنچه هم در بازار وجود دارد، پس از مدت كمی رنگ خود را از دست می دهد و به اصطلاح بور می شود ) . خود شلوار گشاد هم دیگر مانند گذشته مورد استفاده نیست .
چوقا قسمتی از لباس محلی است و به شكل لباس راه راه، بلند و بدون آستینی است كه پارچه ی آن را می بافند . بهترین نوع آن ، چوقا لویسی ( LEVISI ) نام داشت . ( توضیح : یكی از پرطرفدارترین نوع چوقا در بین بختیاریها به چوقا لویسی معروف بود . من تلفظ محلی آن را با استفاده از حروف انگلیسی هم نوشتم كه امانت را در بیان نام لباس رعایت كرده باشم ولی معنی این كلمه را نمی دانم ) . معمولا بر روی چوقا شالی هم به دور كمر می بستند .
یکی از دوستانی که به بختیاری و فرهنگ این قوم علاقمند هستند ، در پیامی که بر روی وبلاگ من داده بودند، توضیحاتی درباره ی چوقا لویسی و وجه تسمیه ی آن بیان داشته اند . با تشکر از ایشان که خود را با نام مستعار ددو کوچیره معرفی کرده اند، دنباله ی مطلب از زبان این دوست بزرگوار :
اسم چوقای لویسی برگرفته از نام روستایی است به نام لویس . این مطلب را اگر درست به خاطر بیاورم در کتاب " سفر به دیار بختیاری" اثر اصغر کریمی دیده ام . کتاب متاسفانه نایاب است و بنا براین نتوانستم دقیقاَ مطلب را چک کنم . اما تا جایی که حافظه ام یاری می کند قصه از این قرار بوده که پیرزنی در روستای لویس چوقای بسیار ریز بافت و ظریفی را به خان وقت هدیه می دهد و خان هم آن را به تن کرده و پس ازآن داشتن و پوشیدن این نوع چوقا رواج می یابد. این اتفاق باز هم تا آنجا که به یادم هست چیزی حدود هفتاد سال پیش رخ داده است.

كلاههای نمدی سیاه كه بهترین نوع آن كلاه احمدخسروی نام داشت ( شاید به علت استفاده ی افراد سرشناس به این نام معروف شده است ) و در كنار شلوار دبیت و چوقا، از اجزای مهم لباس محلی بختیاری بود . استفاده از كلاههای نمدی سیاه هنوز هم در بین بخنیاری ها رواج دارد گرچه به تدریج دارد فراموش می شود .
گیوه های ملكی ( به فتح میم و كسر لام ) شاید به علت گرانی، جای خود را به كفشهای ورزشی داده است . متاسفانه هیچ كس به راحتی گیوه ها و نیز خنكی آنها در تابستان های گرم خوزستان توجهی ندارد و از همه مهمتر ساخت و تعمیر آنها كه مختص یكی از طوایف یختیاری ( نوعی خودكفایی ) بود و به این ترتیب این طایفه هم به كلی شغل خود را از دست دادند .
امروز شلوار دبیت، چوقا لویسی، گیوه ی ملكی و… جای خود را به شلوار و پیراهن معمولی ودر نهایت كفش چرمی ! داده است . گاهی معدود مردانی را هم با شلوار دبیت می بینیم كه جوانان معمولا به خاطر مد وبزرگترها به مناسبتی مانند عروسی ها وعزاداریها این لباس را می پوشند . مطمئنا در چند سال آینده این لباس را هم فقط در ویترین خاطراتمان خواهیم دید .
نكته ی جالبی را بگویم، تنها درطول دوران انتخابات و به خاطر انتخابات، چند روزی عده ای از مردان كه اكثرا از ساكنان روستا هم بودند، با لباسهای محلی در ستادهای انتخاباتی كاندیداها دیده شدند و پس ازآن این لباسها حداقل برای چهار سال دیگرراهی جالباسی ها! شدند .
متاسفانه این تغییر لباس در تمام قسمنها است . دیگر چوپانها ( گرچه گله ای نمانده كه چوپانی نیاز باشد ) به جای كردین ( به ضم كاف = پوشش نمدی بدون آستین ) از اوركت های (OVERCOAT ) ارتشی استفاده می كنند . وجود یخچال و فریزر( پیشرفت علم و تكنولوژی ) سبب شده مشك ها به عنوان تنها وسیله ی خنك كردن آب ، جایگاه خود را از دست بدهند و استفاده از آب یخ، وجود انواع فلاسك ها و طبعا نزدیك بودن به روستا را ایجاب می كند . به همین علت دیگر چوپانان برای در امان ماندن از باران و سرما نیازی به پوشیدن كردین ندارند و یك اوركت معمولی هم كافی است .
عواملی كه ذكر شد سبب گردید بسیاری از آداب و رسوم قدیمی بختیاری به فراموشی سپرده شود زیرا كه هر رسمی زمینه هایی دارد كه با از بین رفتن این زمینه ها، آن رسم هم فراموش می گردد . اما خدا وكیلی سستی بازار از دلال است ، ما خود سبب شدیم تمام رسوم و آدابی كه داشتیم به تدریج بی ارزش شده و به دست فراموشی سپرده شوند .
این را هم بگویم كه دیگر برگشت به گذشته و رواج دادن آن لباس و نحوه ی زندگی غیرممكن است زیرا كه زمان به عقب برنمی گردد و دیگر نمی توان نمدمالی پیدا كرد كه كردین درست كند ( راستی با از بین رفتن وسایل نمدی یكی دیگر از طوایف بختیاری هم كار خود را از دست داده و همه به دنبال حرفه های دیگر رفته اند وبرگشت آنها به شغل اولیه غیرممكن است ). زمانی كه نمدمال از كارش می تواند یك اثر هنری ! خلق كرده و به نرخ بالا بفروشد، عاقلانه نیست به درست كردن لباس چوپانان بپردازد . در مورد لباس هم علاوه بر تقلید كه سبب می شود لباس خاصی به اصطلاح مد شود، راحتی فرد، سهولت پوشیدن و درآوردن لباس، ارزانی ، در دسترس بودن و آسانی تهیه ی آن نیز از ملاكهای اساسی در انتخاب نوع لباس است . شما كافی است به بند شلوارهای قدیمی توجه كنید كه گرچه محكم بود ولی زمان باز و بستن گره ی آن، چقدر مشكل داشتند ولی كش همه ی كارها را ساده كرده است . امروزه استفاده از لباسهای آماده كه بیشترین فاكتورهای مورد نظر را دارد، رایج است و شاید یكی از علل رواج شلوارهای كردی هم همین آماده، دردسترس بودن و ارزانی آنها است .

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۴, پنجشنبه

زبان و لباس بختیاری ( 2 )

زبان و لباس بختیاری ( 2 )
یكی از شاعران جوان و باقریحه ی بختیاری آقای علی بهرامی است . وی از طایفه ی كهیش و فعلا ساكن شوشتر است ( به علت یافتن كار ساكن آن شهر شده اند ) كه اخیرا دو مجموعه به زبان فارسی و بختیاری منتشر كرده است . مجموعه شعر وی به زبان بختیاری با نام اخومت كه اگومت ، از انتشارات موسسه ی فرهنگی هنری نقش سیمرغ و در سال 1386 چاپ گردیده است . مطالعه ی بسیاری ازاشعار زیبای محلی این مجموعه می تواند ما را بیش از پیش با زبان بختیاری آشنا كند . شعری با نام كیه رهد؟ را از این مجموعه برای شما انتخاب كرده ام . برای خواندن آن كمی حوصله لازم است .
كیه رهد ؟
ای خدا صلح و صفای من مالا، كیه رهد
دلخوشی های بهو وندن یكجا، كیه رهد ؟
چه وبی شال و قوا كردنمو، من میدو
چو گرهدن من دس، قرقره شاها كیه رهد ؟
بازی چوپی و چوبازی و چوتل چه وبی
گمب گمب دهل و هف هف كرنا كیه رهد؟
فخر مینا و لچك، گیوه و شولار دبیت ،
كله خسروی و پوشش چوغا كیه رهد ؟
سی چه دی ورسر چاله نتری نون بپزی
بو حفارشت نو تیری ات ای دا كیه رهد ؟
قهقه كوگ دری چهچه بلبل من باغ
هی هی چوپو واگله به صحرا كیه رهد ؟
سهری دشت شقایق من كوه و كمرا
عطر لبگشت بهار سر باغا كیه رهد ؟
رف رف هرس تیا او جقله وادین،
شف شف من قر شولار چكیلا كیه رهد ؟
رخت و درفی كه اششتن سر او درگل مال ،
تی پاكیزه ی او كرگل بی دا كیه رهد ؟
بی خور از غم دنیا و غم مال و منال،
دم پسینو سرتل ، او گپ و گفتا كیه رهد ؟
سی بوندا تو ومو، دست گلی مون چه وبی ؟
جریت رهدن من گل هره واپا، كیه رهد ؟
گرمسیرو، كه اسوسه دل ایل از گرما،
كوچ ایلاقی مون تا دل سرما كیه رهد ؟
روزگاری كه گدی حرف حق واجریت،
به ورست و بنشین وانم مولا كیه رهد ؟
چار و هفتی كه اگن بخت همس یارسوه ،
بخت ورگشته زسو، وخت ورستا كیه رهد ؟
پرس كی وابكنم تاكه بگو سی دل مو،
ئی همه عهد ورستاده ز منجا كیه رهد ؟
مو كه چی چشمه دلم صافه و پاكه به خدا ،
كوگ خوشبختی كه جست مو وایا، كیه رهد ؟ .

زبان و لباس بختیاری ( 1 )

زبان ولباس بختیاری ( 1 )
بایاد و نام خدا
زبان می تواند عامل اتحاد و همدلی مردم یك شهر و سبب رشد و توسعه ی آن گردد . نمونه ی بارز آن را در بسیاری اقوام ایرانی و از جمله در نزد هموطنان ترك زبان خود می بینیم كه من خود لااقل شاهد یك مورد آن بوده و در خاطراتم به آن اشاره داشته ام ( هم استانی های دزفولی ما هم این عادت پسندیده را داشته و بی نهایت به آن پای بند هستند ) .
در ایران زبانها و لهجه های متعددی داریم كه بختیاری یكی از آنها است . عربی، بلوچی ، تركمنی ، تركی ، كردی و … دیگر زبانها هستند . بسیاری از این زبانها دارای زیرشاخه هایی هستند كه حتی افرادی كه به آن تكلم می كنند، از فهمیدنش عاجزهستند . بیشتر ساكنان ایران ( جز بختیاریها ) قادر به فهمیدن زبان فارسی ویا صحبت كردن به این زبان نیستند و فارس زبانان هم نسبت به زبان آنان همینطور . اما این اقوام بدون هیچ خجالتی و بی آنكه برای یادگیری زبان رسمی كشور احساس نیاز كنند، فقط به زبان محلی خود سخن می گویند . ولی ما بختیاریها زبان فارسی و بقیه ی مردم ایران زبان ما را به خوبی می فهمند و عجیب است كه چرا این همه از زبان خود گریزان بوده، از صحبت كردن با آن احساس شرم كرده و بیشتر مواقع كلمات فارسی را بسیار ناشیانه با آن مخلوط می كنیم، شاید یكی ازعلل عقب افتادگی ماهمین باشد .
ما می توانیم به زبان فارسی صحبت كنیم و زبان و فرهنگ خود را هم زنده نگه داریم . می توانیم از بین رسوم و آداب گذشته آنچه را كه دیگر پذیرفتنی نیست ( مانند گیسو بریدن در عزاداریها ) ، كنار بگذاریم ولی نباید كاملا از درون تهی شویم . شاید نتوانیم كتل درست كنیم یا مافه بسازیم ولی می توانیم مراسم شادی وعزا را به شكل گذشته برگزار كنیم، دامادها می توانند برای گرفتن اوزی ( بروزن روزی . املای آن مهم نیست ) به بزرگان فامیل مراجعه کنند، می توانیم در سوگواری ها با دادن سرباره باری از دوش خانواده ی عزادار برداریم، جایگاه بزرگانمان را در روابط فامیلی حفظ كنیم و… .
می توان اشعار آوازهای محلی كه برای بزرگان و یا به مناسبتهای مختلف خوانده شده ، سرودهای زنان در عزاداریها ( گاگریوها ) ، لالایی های مادران برای نوزادانشان و نیز ابیات آوازها و ترانه های محلی را كه توسط خوانندگانی چون زنده یاد بهمن علا الدین اجرا شده، جمع آوری و با استفاده از آنها جانی تازه به زبان خود بدهیم . استفاده ی از موسیقی، آوازهای محلی و شعر به شرطی كه كاملا به زبان بختیاری باشد، بیشترین تاثیر را در گسترش این زبان دارد .
هنوز در روستاهای ما افرادی یافت می شوند كه حتی سواد خواندن و نوشتن ندارند ولی شعرهای زیبایی به زبان محلی می سرایند . می توان این اشعار را كه با كلمات فارسی هم آمیخته نیست، یافت و حتی چاپ و منتشر كرد كه به جرات می توان گفت بهترین وسیله ی معرفی زبان بختیاری هستند . می توان شاعرانی از نسلهای مختلف را كه به زبان بختیاری شعرگفته اند پیدا كرد ( همچون زنده یاد داراب افسر بختیار ) تا ضمن معرفی آنان وآثارشان به دیگران، به گسترش این زبان كمك كنیم .
باید این باور در مردم ایجاد شود كه زبان محلی و صحبت كردن با آن، سبب سرشكستگی وخجلت نبوده ونیازی نیست كه كلمات فارسی را حتی به شكل صحیح، با آن مخلوط كنیم . می توان نمایشگاههایی برپا كرد و یا جشنواره هایی در زمینه ی زبان و فولكلور بختیاری ترتیب داد تا نسل جوان بیش از پیش با این زبان آشنا شود . ازآنجا كه برخی مخارج زبان بختیاری را در زبان فارسی نداریم ( مانند تلفظ حرف دال در كلمه ی دختر و یا ی كشیده در كلماتی چون شمشیر) ، می تـوان اشعار محلی را با صدای شاعر و یا افرادی كه در این كار مهارت دارند روی نوار كاست، فیلم ویدئو و یا سی دی ضبط كرده و در نمایشگاهها یا جشنواره ها به مردم معرفی كرد . اجرای نمایش و ساختن فیلم به زبان محلی هم ازدیگر راهكارها در این زمینه است البته به شرطی كه مانند بسیاری از سریال های تلویزیونی ویا فیلم های سینمایی، تلفظ نازیبای هنرپیشگان و مجریان، خودما را نیز از زبان بختیاری فراری نسازد .
به نمایش، فیلم و سریال اشاره شد، نكاتی را باید ذكر كنم كه فكرمی كنم اهمیت دارند . معمولا درساخت آثار نمایشی، از زندگی روزمره ( زندگی عشایری یا روستایی )، اتفاقاتی كه در گذشته افتاده ، داستانهای عاشقانه ای كه در زبان وجود دارد، وقایع تلخ و شیرینی كه برای یك قوم روی داده و یا داستان مبارزات یك قوم علیه حكومتهای پیشین استفاده می شود، ولی به یاد داشته باشیم كه باید شرایط زمانه را هم در نظر داشت .
اگرزمانی خون بس بهترین راه حل برای اتمام كینه ها وكدورتها بود ( گرچه زنان و دخترانی كه قرعه ی خون بس به نامشان می افتاد سرنوشتی بسیار تلخ هم داشتند)، این موضوع باید به شكلی مطرح شود كه فقط آنچه را واقعا بوده منعكس كند . باید تاكید شود كه در آن دوره ی خاص بهترین راه حل برای رفع كدورتهای موجود خون بس بوده ولی در کنارآن وضع اسفبار بسیاری ازآن سیاه بختانی كه به جبران خونهای ریخته شده، قربانی شده وخونشان رادرشیشه كرده بودند نیز بیان شود . یا بخشی ازداستان زندگی عاشقانه ی عبده محمد للری با هیچ ملاك و معیار امروزی قابل بیان نیست و ساختن فیلم و یا نمایش در این باره باید به گونه ای باشد كه ضمن تایید یك عشق پاك، برنكات منفی آن ( فراری دادن خدابس ) نیز تاكید كند .
چرا غیربختیاریها یعنی افرادی كه به این زبان آشنایی نداشته وبه آداب وسنن این قوم آگاه نیستند، از روی تفنن فیلمهایی با تم بختیاری یابه زبان بختیاری بسازند ؟ چرا به علت نداشتن سوژه و یا برای بازارگرمی و نوجویی، افرادی از فرهنگ وسنن بختیاری استفاده می كنند كه هیچ قرابتی هم با این فرهنگ ندارند ؟ و نتیجه ی آن ، زبان پراز اشكال فیلم و یا لباسها و داستان بی ارتباط با این قوم ( سریال خانه ای در تاریكی را به یاد بیاورید) .
از نظر فعالیتهای سیاسی هم گذشتگان ما حداقل پیشینه ی افتخارآمیزی نداشته ودر بهترین شرایط ، فقط باید به سادگی و بی تجربگی آنان و نیز دورماندنشان از صحنه ی سیاست كشور اشاره كرد . درهر صورت اگر به یك موضوع خاص اشاره داریم ( مانند شرح زندگی بزرگان وافراد مشهور ) باید امانت را در بیان وقایع رعایت كنیم و فقط به اصل موضوع بپردازیم ( اصل وقایع را از كجا بیابیم نیز جای بحث دارد ) .
كتب تاریخی درباره ی تاریخ بختیاری یا توسط افرادی نوشته شده كه با این قوم ارتباط نداشته و براساس نظرات دیگران نوشته اند كه نشانگر عقاید همان دیگران است و یا به وسیله ی اشخاصی نگاشته شده كه از وابستگان بزرگان بوده وبدیهی است كه واقعیات آن گونه كه بوده در نوشته هایشان منعكس نشده است . اگر وضع به همین شكل باشد در آینده ای نه چندان دور هیچ مدرك و یا سندی برای آگاهی از وضع گذشته ی این قوم نخواهیم داشت . بنابراین تا هنوز امكان دسترسی به مدارك و شواهد صحیح وجود دارد، ضروری است كه صاحبان قلم علاقمند به تاریخ بختیاری، به تالیف كتابهای تاریخ منطبق برواقعیات بپردازند تا برای آیندگان باقی بماند .
درزمینه ی كارهای نمایشی می توان موضوعات روز را كه ملموس تر است و یا ریشه ی ضرب المثلهای موجود در زبان بختیاری را در قالب داستانهایی به این زبان، به نمایش گذاشت كه جالب وقابل فهم بوده و می توانند خصوصا نسل جوان را جذب نمایند . با زیرنویس كردن فیلم به زبان فارسی، نمایش آن در مناطق مختلف با مشكل روبرو نخواهد شد كه همه ی این ها به افراد دلسوز و پشتوانه ی مالی دارد .
اخیرا مجموعه ی تلویزیونی روزگار قریب كه برداشتی از زندگی دكتر محمد قریب است پخش می شود
و یكی از قسمتهایی كه از سریال به روی آنتن رفته، مربوط به آذربایجان بعداز موضوع پیشه وری بود . نكته ای در این قسمت جلب نظرمی كرد، زبا ن فیلم كاملا تركی بود وبا زیرنویس كردن مشكل را حل كرده بودند . این راه حل را می توان در مورد تمام فیلمها و سریالهایی كه به زبان محلی ساخته می شوند به كار گرفت تا زبان اصلی داستان حفظ گردد .
اشاره ای به طنز و كمدی داشته باشم كه در بسیاری موارد بیشتراز سایر كارهای نمایشی موثر است . متاسفانه در ایران هرگاه بحث طنز مطرح می شود، تمام نلاش اكتور، نه هنرپیشه و هنرمند ( هنرپیشه و هنرمند معنی خاص خود را دارد كه متاسفانه به بسیاری از این اكتورها نمی چسبد ) این است كه طبق یك روال غلط، با تمسخر زبان یا لهجه و یا قوم خاص، مردم را بخنداند . عبارات تکراری یك روز یك نرك، روزی یك اصفهانی ، یك نفر رشتی و .. از موارد عادی و پیش پا افتاده است . بیایید آنها را مثلا با اكبر عبدی در فیلم اخراجی ها مقایسه كنیم . گرچه به زبان تركی حرف می زد ولی به هیچ وجه قصد تمسخر ترك زبانها و یا زبان تركی را نداشت و فقط یك مسئله ی خنده دار را به این زبان بیان می كرد و مقایسه كنیم با ایفای نقش چراغعلی در تلویزیون خوزستان ( كه از دید همه نشانه ای از بختیاری هاست ) و تلفظ و حركات و ... . خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل . اما ساده ترین و به عبارتی كاراصلی و اساسی را باید ما بزرگترها ( از نظرسنی ) انجام دهیم . باید تلاش كنیم جز درزمان كار ویا مراجعات اداری، به زبان محلی صحبت كنیم تا نسل جوان نیزبه این كار تشویق شوند .

مدارس غیر انتفاعی از نگاهی دیگر

بایاد و نام خدا
مدارس غیرانتفاعی از نگاهی دیگر
یک مدرسه ی راهنمایی غیر انتفاعی ( غیردولتی ) با 10 کلاس و حدود 300 دانش آموز را درنظر بگیریم . با نرخ ثبت نام سال تحصیلی جاری یعنی برای هر نفر حدود 450 هزار تومان، پول ثبت نام دانش آموزان این مدرسه رقمی در حدود 135 میلیون تومان ! می شود . راستی میزان وجه ثبت نام سالانه بر چه مبنایی محاسبه می شود ؟ چرا مبلغ ثبت نام برای مرکز استان بیشتر از شهرهای تابعه است ؟ تعداد دانش آموزان هر کلاس در مدارس غیرانتفاعی چند نفر باید باشد ؟
اگر فرض کنیم تمام کادر آموزشی مدرسه فوق لیسانس بوده و دست اندرکاران مدرسه ی موردنظر حق التدریس دبیران را برابر نیروهای رسمی وزارت آموزش و پرورش یعنی ساعتی 4000 تومان بپردازند و اگر برابر برنامه ی مصوب آموزش و پرورش هم کار شده و هیچ دبیری غیبت نداشته و تعطیلی هم نداشته باشیم ، با یک حساب ساده در می یابیم همه ی پایه ها در سال 8000 ساعت کلاس داشته و حق التدریس دبیران که هزینه ی عمده ی این مدرسه است، رقمی بالغ بر 32 میلیون تومان می شود . فرض کنیم که کل پرداختی به کادر اداری و خدماتی و هزینه های مصرفی هم همین مقدار بشود که نخواهد شد، مبلغی در حدود 70 میلیون تومان برای صاحبان مدرسه می ماند . خدا برکت بدهد .
و اما درآمدهای جانبی . پولی که بابت کرایه ی سرویس و تغذیه گرفته می شود معمولا در همین راستا هم خرج می شود، ولی نتیجه ی آن تبلیغ زیادی است که با پول اولیا برای مدرسه شده است . از دیگر درآمدهای این مدارس که معمولا نقدی هم نیست ولی از نقد هم بهتر است، ارتباطاتی است که کلید آن موقعیت کاری و اجتماعی اولیا است و نیز وسایل و امکاناتی که توسط این اولیا به مدرسه هدیه ! می شود تا مسئولین اجازه دهند فرزندشان در یکی از بهترین مدارس شهر ثبت نام شود .
زمینهایی که سالها قبل به ساخت مدرسه اختصاص یافته از دیگر ارقام درآمدی این مدارس است . حتی اگر هزینه ای که برای خرید ملزومات مانند میز و صندلی و ... شده است را از دست رفته بدانیم که تقریبا همین طور هم هست، زمینهایی که برای ساخت مدارس اختصاص یافته و معمولا در نقاط خوب شهرهم هستند بهترین و بیشترین نتیجه ی سرمایه گذاری صاحبان مدارس غیرانتفاعی است .
اما از حق نگذریم اولیا هم مقصر هستند . کافی است زمان ثبت نام در دفتر یکی از این مدارس بنشینید و به رفتار اولیا دقت کنید . مطمئن باشید هیچکدام بعد از اعلام نتایج آزمون ورودی ! و اعلام قبولی قرزندشان و اخذ اجازه ی ثبت نام، از مسئولین مدرسه نمی پرسند که این آموزشگاه چه امکاناتی دارد؟ از چه نیروهایی استفاده می کند؟ وضعیت کلاسها چگونه است ؟ کادر اداری و خدماتی مدرسه که هستند و چگونه انتخاب شده اند؟ آنها تنها خوشحال از قبولی فرزندشان و کسب مجوز ثبت نام به فکر هستند که زودتر کار را تمام کنند، نکند خدای نکرده مسئولین آموزشگاه پشیمان شده و آنها نتوانند چند روز بعد در جمع آشنایان به خاطر مدرسه ی خوب فرزندشان فخر بفروشند . اولیا خوشحالند که پرستاران مطیعی برای فرزندشان یافته اند و می توانند با خیال راحت در محل کارشان حضور داشته باشند و حقیقتش را بخواهید با نرخ امروزه ی کلفت و مستخدم و مشکلاتی که ممکن است پیش بیاورند، مبلغ مذکور برای آنها هم مقرون به صرفه است .
بیشتر این اولیا می دانند که بعدها باید به زور معلم سرخانه و کلاس کنکور و دیگر امکاناتی که معمولا در اختیار هم دارند، فرزندشان را برای قبولی در دانشگاه آماده کنند ولی فقط به این دلیل که فرزندشان سابقه ی تحصیل در یکی از بهترین مدارس شهر را در کارنامه اش داشته باشد، به این شکل عمل می کنند . گاهی که به برخی از اولیای دانش آموزان مدارس غیرانتفاعی فکر می کنم بی اختیار این ضرب المثل به خاطرم می آید که " بادآورده را باد می برد " .
اما سوال اساسی این است : آیا مدارس غیرانتفاعی در ازای آنچه می گیرند خدمات آموزشی بهتر و برتری هم ارائه می دهند ؟
باید به حال این درآمدهای حلال و قانونی فکری کرد . چرا یک مدرسه ی راهنمایی ( به موقع به دبیرستان و هنرستانها هم اشاره می کنم ) باید سالانه این مقدار درآمد داشته باشد ؟

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۳, چهارشنبه

منازل مسجدسلیمان ( 4 )

بایاد و نام خدا
منازل مسجدسلیمان ( 4 )

سی برنجی ها
وجه تسمیه ی آنها را نمی دانم ولی از همان ابتدا من این ساختمانها را به همین نام شناختم . دوست عزیز کیارش از وبلاگ سرزمین پنج خورشید این نکته را یادآوری کردند که این کلمه در اصل سی برانش به معنی شاخه یا نوع سی بوده که سی همان ( C ) یعنی حرف سوم الفبای انگلیسی است .

منازل سی برنجی در بیشتر نقاط شهر مانند چهاربیشه، کولرشاپ، ریل وی، چشمه علی ، سی برنج ، نمره 2 ، میدان، نمره چهل، چاه نفتی، مالکریم ، نفتون ، پشت برج ، پشت کوه ، کلگه ، بی بیان ، تمبی و حتی چند واحد در کنار مخزن ذخیره ی آب بالای محله ی بازار چشمه علی ساخته شده و هنوز هم وجود دارند گرچه در مناطقی چون ریل وی که به کارکنان ارتش واگذار شده اند ، صاحبان برخی از این خانه ها آنها را تخریب و به جایشان ساختمانهای چند واحدی و چند منظوره ساخته اند .
این ساختمانها هم در دو نوع ساخته شده بودند : دو اتاقه و سه اتاقه ، دارای حمام و توالت و یك آشپزحانه كه به آن بخار گفته می شد . سقف منازل سی برنجی از پلیت به صورت شیروانی و به دو شكل ساخته بودند، به شكل صاف و یا به صورت خمیده مانند سوله های امروزی . یك مجموعه از منازل سی برنجی را هم با سقف پلیتی ساخته و روی آنها را با كاهگل پوشانده بودند ( مانند منازل كنار بیمارستان شركت نفت ) .


ابعاد اتاقها ی منازل دو اتاقه تقریبا چهار درپنج متر است . منازل سه اتاقه دارای یك سالن به ابعاد تقریبی هفت متر در سه متر و دو اتاق كوچكتر به ابعاد سه متر در سه متر است . اتاق ها رنگ شده و سالانه یا هر دو سال یک بار مجددا نقاشی می شد . پنجره ها دارای توری بود تا از ورود پشه و سایر حشرات موذی جلوگیری شود . شرکت نفت تعمیرات و تجهیز منازل را برعهده داشت و به طور مرتب این کار انجام می شد ولی چند سالی است که دیگر این تعمیر و تجهیز انجام نمی شود .
برق ، گاز و آب منازل شركت نفتی مجانی بود و هر لین معمولا شامل پنج خانه ی سازمانی بودند .

اتاقها دارای پنكه های سقفی بودند كه بسیاری از آنها هنوز هم هستند . دراتاقها شومینه هم بود كه از گاز طبیعی استفاده می كرد گرچه خود من هیچوقت استفاده ی از آنها را در منازل كارگری ندیدم ولی همیشه برایم سوال بود كه دودكش آنها كجا ست ؟
سی برنجی ها دارای دو حیاط بودند . یكی از این دو حیاط سیمانی بود كه حمام و توالت و آشپزخانه در آن قرار داشت و درب اتاقها به این حیاط باز می شد . حیاط دیگركه به عنوان فضای سبز استفاده می شد ، به آن باغ می گفتند و فقط درب یكی از اتاقها به باغ باز می شد . این دو حیاط هركدام مساحتی در حدود پنجاه متر مربع داشتند .
بخار ( در تلفظ عامیانه پخار با ضمه ی حرف پ ) در اصل آشپزخانه بود كه در ابعاد تقریبی سه متر در سه متر ساخته شده بود و درون آن اجاقی با آحرهای نسوز ساخته شده بود . این اجاق به شكل مكعب و به ابعاد یك متر بود . درون این اجاق را تا حدود هفتاد سانتیمتر پركرده و رویش سنگ مربع شكلی از جنس چدن قرار می دادند كه بر اثر گرمای حاصل از سوخت گاز طبیعی گرم می شد . روی سنگ دو سوراخ دایره ای شكل به قطر تقریبی پانزده و بیست و پنج سانتیمتر با دو درپوش چدنی قرار داشت كه در صورت نیاز به حرارت بیشتر درپوشها را برداشته و از شعله ی مستقیم گاز استفاده می كردند ( نمونه ی آن را در فیلمهای سینمایی غربی دیده اید ) . لوله ی گاز از طریق یك سوراخ مربع شكل به ابعاد ده سانتیمتر وارد فضای حدودا سی سانتیمتری شده ، سوخته و حرارت تولید می كرد . برای جلوگیری از هدررفتن حرارت یك یا دو آجر نسوز در این محل قرار می دادند و با تغییر محل آجرها و تغییر مسیر شعله، گرما را به نقاط مختلف اجاق هدایت می كردند .
برخلاف امروزه كه لوله های با قطر بالا هم استفاده می شود، برای لوله كشی گاز منازل از لوله های باریك استفاده می كردند . لوله های گازدر منازل سه سوت قطر داشتند ( هر اینچ دارای واحد های كوچكتری به نام سوت بود . این را من از تلفظ کارکنان آن زمان به یاد دارم و هرچه جستجو کردم املای درست و نیز مقدار صحیح آن را نیافتم ) . قطر لوله های مورد استفاده شاید حدود یك چهارم اینچ بود . در سیالات سرعت و فشار نسبت عكس دارند و هرچه سرعت كمتر شود فشار بیشتر می شود، بنابراین با استفاده از لوله ی با قطر كمتر، سرعت عبور گاز را كم كرده و در نتیجه گاز بافشار بیشتر بیرون می زد . دودكشی هم برای این اجاق تعبیه کرده بودند ( لوله ای از جنس چدن ) كه بیرون از بخار روی دیوار قرار داشت ( بیشتر اوقات گرمای لوله ها سبب می شد بچه های محل در كنار آن جمع شده و مشغول صحبت شوند ) . امروزه هم می توانید این بخار ها را ببینید

از آب گرم خبری نبود و باید با همان اجاق آب گرم می كردند . یك بشكه ی دویست لیتری ( چهل گالنی ) از همان بشکه های مخصوص حمل مواد نفتی كه درب آن را باز كرده و شیری هم به آن وصل كرده بودند روی اجاق قرار داده و پر از آب می كردند . آب گرم حاصل را با سطل و یا ظرف دیگری به حمام برده و استفاده می كردند . بسیاری از ساكنان، درون بخار جوضچه ی كوچكی ساخته و همانجا حمام می كردند تا از گرمای بخار هم استفاده كرده باشند . حمام منازل فقط در تابستانها قابل استفاده بود ولوله كشی آنهاهم به علت كمبود آب، بی استفاده می ماند .
هیچگاه نشنیدم كه كسی از المنتهای برقی برای گرم كردن آب استفاده كرده باشد . هیچكس هم به آنها نگفته بود كه حق استفاده ندارند ولی به هر حال كسی هم به این فكر نیفتاده بود . دلیل این كار را نمی دانم . شاید اطلاع نداشتند و یا شاید توقع كمی داشته واحساس نیاز نمی كردند . این كه توقعات سطح نیازها و یا نیازها سطح توقعات را می سازند، نمی دانم فقط می دانم كه مردم مسجدسلیمان به شكل بسیار شگفت آوری قانع بوده وبه شكل شگفت آورتری تابع نظر ماموران حكومتی بودند . مثال خودم را زده ام كه مامور اداره ی حراست شركت نفت در ملا عام به همه فحش ناموس داد و من جرات نكردم اعتراض كنم ( و هنوز هم خودم را نبخشیده ام ) .
توالت منازل سی برنجی دارای سنگ توالت و از نظر بهداشتی خوب بود ولی كمبود آب هم در این مورد سبب شده بود كه سیفون آن تشریفاتی باشد و استفاده از آفتابه و سطلی برای ذخیره ی آب، كه امروزه هم در بسیاری از منازل مسجدسلیمان می توانید ببینید، در همه جا مرسوم بود .

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۲, سه‌شنبه

منازل مسجدسلیمان ( 3 )
با یاد و نام خدا

خاطراتی از یکی از ساکنین بیست فوتی ها

در این قسمت مطلبی را از بخش برگی از تاریخ نشریه ی مشعل شماره ی 266 منشتر شده در تاریخ دهم فروردین ماه 1383 نقل می کنم و برای رعایت امانت، آدرس وب سایت وزارت نفت را هم که این مطلب را از آنجا گرفته ام در زیر می آورم :
http://www.nioc.org/fpublications/mashal/266/266-13.htm
نویسنده ی نشریه، مطلب را اینگونه آغاز کرده است :
در كنار كتاب های رسمی تاریخ كه به بازگویی، تشریح و تحلیل پیشینه صنعت نفت و بررسی حوادث و وقایع مهم و سرنوشت ساز آن می پردازد، بخشی مهم از تاریخ نفت را باید در لابه لای خاطرات كاركنان صنعت نفت جستجو كرد كه تاریخ زنده ی صنعت نفت به شمار می روند. اهمیت این خاطره ها به عنوان تاریخ شفاهی صنعت نفت در آن است كه می تواند به مسائل عامتری بپردازد كه كمتر مورد توجه تاریخ نوشته های رسمی است و نکات ناگفته و گوشه های تاریک تاریخ را باز می نماید .
همکار با ذوق اهل قلم آقای محمدرضا دادگر، كه روزگار كودكی خویش را در خانه های سازمانی شركت نفت در مسجدسلیمان سپری كرده است، خاطره های خود را از زندگی كاركنان صنعت نفت در دهه1340 در قالب خاطره داستان های زیبایی تحت عنوان «بیست فوتی ها» به دست چاپ سپرده است.گوشه هایی از این خاطره ها را به عنوان تاریخ شفاهی صنعت نفت تقدیم علاقه مندان برگی از تاریخ می كنیم :
پس از كشف و استخراج نفت در سال 1908 میلادی در مسجدسلیمان و شكل گیری ادارات، شركت نفت برای اسكان و استقرار كارگران، كارمندان و خارجیان شاغل، مبادرت به ساخت منازلی متناسب باشغل، مقام و سابقه ی آنها كرد. در ابتدای امر این منازل از چوب، خشت و مصالح ابتدایی بنا شدند وبه تدریج تغییراتی کرده و به شکل امروزی که هنوز پابرجا هستند، در آمدند .
در آن زمان شركت سه نوع منزل سازمانی برای كارگران ساخته بود كه به ترتیب اهمیت عبارت بودنداز:
نوع درجه اول: منازل سه اتاقی
نوع درجه دوم: منازل دو اتاقی
نوع سوم: منازل بیست فوتی شامل 2 اتاق و هر اتاق به مساحت 10 فوت مربع
نوع اول و دوم ( همان منازل معروف به سی برنجی ) که به كارگران باسابقه، استادكاران و ارشدها تعلق داشت، از سنگ ساخته شده و دارای سقف شیروانی، حیاط، حمام، توالت و بخاری گازسوز بود و اغلب، علاوه بر حیاط سنگفرش شده باغچه ای هم در پشت ساختمان داشت. از این نوع منازل مسكونی بیشتر در نواحی نفتون، چشمه علی، انبار خوراكی ( كولرشاپ )، لین تازه ها، ریل ویل ( ریل وی Rail Way )، اَفَرمبی، اِن ترتیب ( ا ِن ترتی ) ( *1) و چاه نفتی ساخته و تحویل كاركنان شده بود.
نوع سوم كه ابتدایی ترین و ساده ترین نوع منازل سازمانی بود در منطقه كلگه، چشمه علی، مال كریم و تفتك قرار داشت. در ناحیه پشت برج نوع كوچكتر آن یعنی ده فوتی (جمعاً برای دو اتاق) هم برای مجردها درنظرگرفنه شده بود .
بیست فوتی های چشمه علی تا سال 1334 فاقد حیاط، آب، برق و گاز بود، از آن سال دارای برق شد كه شامل یك پنكه سقفی GEC و لامپی از وسط آن آویزان بود، دو سه كلید، پریزو یك لامپ دراتاق دوم بود.در سال 1345 به وسیله شركتی به نام ترنو
( TERNO ) كه پیمانكار نفت بود، منازل بیست فوتی ویران و به جای آنها منازل دواتاقه با همان ابعاد قبلی ولی مجهز به حیاط، آب لوله كشی، برق وگاز ساخته شد.
بیست فوتی ها در یک نگاه
منطقه بیست فوتی ها كلاً از 8 ساختمان هفت واحدی ( LANE ) تشكیل می شد. یعنی دو ردیف چهارتایی موازی به صورت شرقی-غربی كه پا در خاك سفت و چغر مسجدسلیمان فرو كرده بودند.چهار واحد شرقی كه به سمت باشگاه كاوه بودند هر كدام 7 خانواده و 4 لین غربی كه به سمت دره حسین قصاب قرار داشتند هر كدام 6 خانواده را در خود جای داده بودند. علت اینكه لین های غربی یك باب خانه كمتر داشتند این بود كه شركت برای پخت وپز نان و غذای خانواده ها و استحمام وخشك كردن لباس های آنها، نبش هر كدام از لین های غربی را به «بخاری» یا مطبخ اختصاص داده وعملاً چهار باب خانه را حذف کرده بود .
در یكی از اتاق های این بخارها نیز یك اجاق بزرگ آجری با صفحات چدنی ساخته شده بود كه سوخت آن را گاز ترش شركت تامین می كرد و سكویی سیمانی برای پهن كردن بساط پخت نان تیری (لواش پهن محلی) قرار داشت. بنابراین مجموعا در این 8 لین موازی، 52 خانواده از كارگران نفت زندگی می كردند.
نظافت در بیست فوتی ها
در یكی از اتاق های بخار یك حمامك كوتاه بیست سانتی وجود داشت كه اهالی پس از به جوش آوردن سطل های بزرگ به وسیله اجاق ها، با آویزان كردن یك پرده یا چادرشب به دور حمامك و دو طرف ورودی آن و گماردن یكی از اعضای خانواده به عنوان دیده بان، استحمام می كردند، برای شستشوی لباس ها هم از همان حمامک استفاده می شد .
مابین هر دو لین موازی، یك منبع فلزی مكعبی روی سكویی سیمانی تعبیه شده بود كه آب مصرفی ارسالی از مخازن بالای كوه چشمه علی را در خود جای می داد و به مصرف منازل سازمانی می رساند. از مخازن بالای كوه در سه نوبت كاری 8 ساعته سه نگهبان مراقبت می كردند كه علاوه بر كارحراست، آموزش هایی در زمینه ی دستگاههای مکانیکی، برقی و ابزار دقیق دیده بودند .

بیست فوتی ها چگونه روشن می شد
هر منزل دو اتاقی بیست فوتی یك پنكه، دولامپ و چند كلید و پریز داشت و بالای درب هر منزل یك لامپ باحفاظ نصب شده بود. لامپ ها از نوع میخی( BAYONET ) و مخصوص انگلیس بودند و غیر از خودانگلیس فقط در منازل مناطق نفت خیز ایران استفاده می شد .

خانه های بی حیاط
هیچیک از منازل بیست فوتی چیزی به نام حیاط نداشت، ولی هر كارگر به فراخور بودجه و سلیقه ی خود حفاظ هایی از چوب، ورق گالوانیزه ( پلیت )، حصیر و غیره ساخته بود كه چون موقت و كوتاه بودند استتاری به وجود نمی آوردند .
درب تمام حیاط ها و خانه ها به روی همه همسایه ها باز بود و كسی كه به مسافرت یا ماموریت میرفت به هیچوجه نگران زن و فرزند خود نبود، زیرا امید داشت كه زنش برادری و بچه هایش عمویی به نام همسایه دارند. تختخواب ها هم، چیزی بود به نام «تخت سیمی» كه چهارچوبش از لوله های گالوانیزه از نیم تا 2 اینچ و تاروپودش نیز از سیم های مفتولی گالوانیزه بود كه به طرز خاص و جالبی ساخته و بافته شده بود و شبها به دور این تخت ها پشه بندها علم می شد كه حفاظی بود برای درامان ماندن از نیش پشه ها وحشرات موذی، خصوصاً پشه خیلی ریزی به نام پشه كوره كه خواب را به مردم حرام كرده بود. در منازل بیست فوتی خانواده هایی 10 تا 16 نفره بودند که در این دو اتاق زندگی می کردند .

امنیت بیست فوتی ها
تا سال 1345 منازل بیست فوتی فاقد نگهبان شبانه بود و طبیعی است كه سرقت های شبانه در آنجا هم رواج داشت. در سال 1345 مقامات شركت نفت از مقامات انتظامی و امنیتی شهر تقاضا كردند به نحوی امنیت منازل سازمانی را تامین کنند .
آن سالها، شهربانی مسجدسلیمان رئیسی داشت خیلی سختگیر كه نه تنها برای بیست فوتی ها،بلكه برای امنیت كلیه نقاط شهر ترفند جالبی به كار برد . ایشان ابتدا اقدام به دستگیری كلیه سارقین وشبروهای كوچك و بزرگ كرد و بعد از حبس و تنبیه های قانونی، شرط آزادی آنان را قبول مسئولیت نگهبانی قرار داد. به این ترتیب كه هر سارق سابقه دار می بایست عهده دار نگهبانی و حراست شبانه یك بخش یا یك منطقه می شد. بسیاری از سارقان به اجبار پذیرفتند و رئیس شهربانی هم با گرفتن تعهدات كتبی، هر كدام از آنان را به حراست جایی گمارد كه البته به نسبت كوچك و بزرگی منطقه تعداد نگهبانان هم كم و زیاد می شد . آن دسته از سارقان كه زیر بار چنین تعهدی نمی رفتند، اگر می خواستند به جایی دستبرد بزنند، وقتی می فهمیدند كه نگهبان آنجا، خود از سارقان بزرگ و قهار دیروزی است، جرأت واردشدن به حوزه ی استحفاظی او را نداشتند . به این ترتیب امنیت كاملی بر شهر حاكم شد. هر خانواده هم در هر ماه موظف بود 50 ریال به عنوان حق الزحمه به نگهبان پرداخت كند و فیش بگیرد و چنانچه خانواده ای زیربارپرداخت مبلغ مذكور نمی رفت ، طبیعتا نگهبان هم در قبال منزل او مسئولیتی نداشت .
این نگهبانان كه اهالی به آن ناطور ( NIGHT TOUR ) به معنی «گشت شبانه» می گفتند از ساعت 6بعدازظهر تا 6 صبح فردا به حراست از منازل می پرداختند و اگر در فاصله این ساعات چیزی ازكسی سرقت می شد، سروكار ناطور با رئیس شهربانی
می افتاد.
( *1 ) این اصطلاح در اصل ام ترتی یا ام30( M 30 ) بوده که در بیان کارگران شرکت نفت به شکل نادرست تلقظ شده و باقی مانده است ( با فتحه ی حرف ت ) در متن نوشته ی آقای دادگر نیز به همان تلفظ مصطلح اشاره گردیده است . یادم می آید زمانی که در کلاس اول دبستان تحصیل می کردم ، در پایه های بالاتر دانش آموزی به نام محمدرضا دادگری درس می خواند که منزلشان در بیست فوتی های مقابل دبستان بود و فکر کنم نویسنده ی این متن باید همان دانش آموز هم مدرسه ای من باشند اما متاسفانه ایشان شاید به خاطر حفظ ظاهر هیچ اشاره ای به وضعیت توالتهای این منازل نداشته اند . از آنجا که نویسنده خود در منازل بیست فوتی ساکن بوده، خاطراتش بهتر می توانند وضعیت اسفبار آن دسته از منازل سازمانی شرکت نفت را بیان کنند .

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۱, دوشنبه

منازل مسجدسلیمان ( 2 )

منازل مسجدسلیمان ( 2 )
منازل سازمانی
این گروه از منازل شرکت نفت در دو دسته ی کارمندی و کارگری ساخته شده اند ( دارا و ندار ) . منازل کارگری عبارتند از بیست فوتی ها و منازل سی برنجی . منازل کارمندی در برخی نقاط شهر ساخته شده اند و تقسیم بندی های اداری خاص و نامگذاری مختص به خود دارند . بسیاری از آنها به قول اهل فن دارای عرصه و اعیان بیشتر از 600 متر مربع و بعضی دارای امکاناتی چون انباری مجزا، اتاق مخصوص آشپز و... هستند .

منازل کارگری
این دسته از منازل شامل بیست فوتی ها و منازل سی برنجی می گردند .

بیست فوتی ها
منازل موسوم به بیست فوتی در دو نوع با سقف طاقی شكل و با سقف صاف ، به صورت دو ردیف یادو لین ( LANE ) پشت به هم ساخته شده و فاقد حیاط بودند ( شبیه به اردوگاههای زندانیان جنگی و صد البته مانند همانها بدون امكانات اولیه چون حمام و توالت و تنها دارای توالت عمومی ) . سقف طاقی شكل را هنوز هم در برخی ساختمانهای شركت نفت درمسجدسلیمان مانند باغ ملی و پنج بنگله می توان دید . دیوار این منازل در مسجدسلیمان از سنگ ولی در عنبل از خشت ساخته شده بود . برخلاف بقیه ی منازل شركت نفتی، معمولا هر لین شامل هفت خانه بود .
مساحت هر اتاق ده فوت مربع بود . ابتدا در اختیار كارگران مجرد بود وبعدها به دلیل تغییرات اجتماعی هر دو اتاق را به یك خانواده اختصاص داده و به كارگران متاهل واگذار كردند كه در برخی جاها دو اتاق كنار هم و در بعضی جاها دو اتاق پشت سرهم را به یك خانواده دادند، جمعا بیست فوت مربع و به این نام هم معروف شدند ( بعنوان مثال در بیست فوتی های جنب مسجد چشمه علی كه بعدها تخریب و به جایش مركز بهداشت فعلی ساخته شد، هر دو اتاق پشت سرهم را به یك خانواده واگذار كرده بودند ) . شاید باورش برای شما مشکل باشد ولی خانواده هایی حتی بالای ده نفر هم در بیست فوتی ها سکونت داشتند .
منازل بیست فوتی آب مستقل نداشتند و برای هر چند لین، یك شیر آب عمومی تعبیه شده بود كه در گویش محلی به آن بمبو می گفتند ( با فتح حرف ب ) . از آنجا كه منازل شخصی هم از همین شیرهای آب استفاده می كردند آبگیری هم مسائل خودش را داشت،. البته مصرف آب كم و از آنجا كه ساكنان هنوز منش و خصائل خوب خود را از دست نداده و رعایت حال دیگران را می كردند، مشكلات هم كمتر از امروز بود . بعدها برخی از ساكنان بیست فوتیها ابتكار به خرج داده و از یك بشكه ی دویست لیتری ( بشکه های مخصوص حمل مواد نفتی ) كه درون آن را رنگ زده بودند جهت ذخیره ی آب استفاده می كردند . خود وضعیت بهداشتی آنها را با خانواده های معمولا شلوغ و مهمان و این مقدار آب حدس بزنید .
برای بیست فوتیها بخار عمومی ( در تلفظ عامه پخار با ضمه ی پ ) ساخته بودند كه عبارت بود از یك اتاق نسبتا بزرگ كه درون آن بیش از یك اجاق با آجرهای نسوز ساخته بودند . منازل شخصی هم از این بخارها استفاده می كردند . وضعیت این بخارها را در قسمت منازل سی برنجی شرح خواهم داد . بخارعمومی شبها محل خوابیدن افراد فقیری بود كه كسی را نداشتند ( یكی از این بخارهای عمومی كنار مغازه ی شرف الدین ، روبروی دبیرستان حجاب فعلی قرار داشت و زمستانها كه به مدرسه می رفتیم مدت كوتاهی خود را در آن گرم می كردیم ) .
این منازل توالت هم نداشتند و ساكنان آنها و نیز منازل شخصی اطراف باید از توالتهای عمومی استفاده
می كردند . به نظر من بعد از تسلط قلدر مابانه و تحقیرآمیز بیگانگان بر سرنوشت ما، زننده ترین بخش زندگی گذشته ی مسجدسلیمان ، همین توالتها بودند . این توالتها ( چیزی شبیه به توالتهای نظامی صحرایی ) معمولا دارای شش چشمه بودند كه به دو قسمت زنانه و مردانه تقسیم شده بود . درب نداشته و فاقد لوله كشی آب بودند و هر كس كه می خواست توالت برود باید آفتابه ای پر از آب می كرد و با خود می برد . دیدن افرادی كه آفتابه به دست به سمت توالتهای عمومی می رفتند و آنهایی كه با وضعیت اسفبارتر در نوبت ایستاده بودند ، منظره ی معمول محلات بود ( شبیه به توالت كافه های بین راهی هنگامی كه اتوبوس پر از مسافر وارد می شود ) .
این توالتها فاقد چاه بودند، به سیستم فاضلاب نیز وصل نبودند ، ظاهری بسیار مشمئز كننده داشته ، از نظر بهداشتی هم وضعیت بسیار نامناسبی داشتند و می توان گفت بهداشت عمومی را به بدترین شكل ممكن به خطر می انداختند . مشكلات اخلاقی كه براثر دیدن بدن نیمه عریان دیگران هنگام قضای حاجت در افراد به وجود می آمد، از دیگر پیامدهای مخرب این توالتهای عمومی بود كه متاسفانه هیچگاه مورد توجه قرار نگرفت . شركت نفت علاوه بر كنار بیست فوتیها، در اغلب نقاط شهر و محلاتی هم كه خانه ی سازمانی شركتی وجود نداشت ، توالت عمومی ساخته بود .
تا جایی كه یادم می آید در مسجدسلیمان ، منازل بیست فوتی را در نفتك و بازارچشمه علی ساخته بودند . منازل نفتك در دهه ی 1340 تخریب و دیگر ساخته نشد . قسمتی ازمنازل بیست فوتی چشمه علی، یكی مقابل دبستان سینا و دیگری مقابل استخر باشگاه بدر فعلی، در همان سالها تخریب و به جای آنها منازل دو اتاقه ی جدیدی ساختند كه بسیار آبرومندانه تر از قبلی ها بوده و هنوز هم وجود دارند . اتاقها زیاد جادار نیست و هركدام مساحتی حدود 12 متر مربع دارند . دارای توالت، حمام و آشپزخانه ی مجزا بوده ،. دیوار آنها سنگی ولی دیوار حیاط را از آجر ساخته اند . سقف آنها شبیه اعداد هفت و هشت است ( به قولی زیگزاگی ) . این منازل هم به كاركنان ارتش واگذار شدند . زیربنای این منازل حدود 75 متر مربع است .

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۰, یکشنبه

منازل مسجدسلیمان ( 1 )

به نام خدا
تقسیم بندی منازل مسجدسلیمان
منازل موجود در مسجدسلیمان را می توان به دو گروه تقسیم كرد : منازل سازمانی و شخصی .
گروه اول در گذشته منحصر به منازل شركت نفت بود وبعدها ادارات و ارگانهای دیگر هم نسبت به احداث منازل سازمانی جهت كاركنان خود اقدام كردند . بسیاری از قدیمی ها و حتی دارای سن متوسط این خانه ها را از نزدیك دیده و حتی اكنون هم بسیاری را می توان دید . برای آشنایی بیشتر كسانی كه تا كنون به این شهر نیامده و این منازل را ندیده و شاید بخواهند از ورای سطوراین نوشته اطلاعاتی درباره ی مسجدسلیمان به دست آورند، وضعیت مساكن مسجدسلیمان را با جزئیات بیشتری تشریح می كنم . بسیاری از این خانه ها( بجز بیست فوتیها ) به همان شكل قدیمی و گاهی با تغییراتی چند كه صاحبانشان درآنها داده اند هنوز وجود دارند .
درباره ی نحوه ی ساختن خانه های شخصی توضیح دیگری نمی دهم چرا كه قبلا به تفصیل در این باره نوشته ام .

منازل شخصی
منازل شخصی مسجدسلیمان را به اعتباری می توان به دو گروه تقسیم كرد : گروه اول به آدمهای با نفوذ تعلق داشت و گروه دوم كه اكثریت منازل شخصی را تشكیل می داد، متعلق به افراد عادی وكسانی بود كه زیر هفت آسمان یك ستاره هم نداشتند .
دسته ی اول معمولا از سنگ های تراش ساخته شده، در محل مناسبی احداث گردیده ، دارای شكل هندسی منظمی بوده ، امكانات اولیه ی خوبی داشته ، زیربنا و حیاط بزرگی هم داشتند، معمولا مشجر بوده ، دارای درب و پنجره های آهنی ( شبیه به درب و پنجره ی منازل شركتی ) و سقف آنها با لوله های قوی و پلیتهای محكم پوشیده شده كه تاكنون هم پابرجا مانده است . حیاط و كف اتاقها سیمانی بوده ، دیوار اتاقها پلاستر گچ و سفیدكاری بوده ، لوله كشی آب و سیم كشی برق مناسبی داشته و معمولا نقاشی ( رنگ آمیزی ) شده بودند . برخی از این خانه ها حتی انشعاب گاز هم داشتند . منظور از سنگ تراش همان نوع سنگی است که امروزه در ساخت ستون پل ها هم به کار می رود و در آن زمان که خبری از گرانیت، سنگ نما و آجر سه سانتی نبود، ظاهر بسیار زیبایی به ساختمان ها می داد . سنگ را از معدن به محل کار آورده و توسط سنگتراشان ماهر و با استفاده از چکش و قلم فلزی مخصوص، به شکل مربع و یا مستطیل تراش می دادند . این سنگ ها دوعیب عمده داشتند ، اولا قیمت تمام شده شان بالا بود و دوما حتما باید با ملات سیمان به کار می رفتند و به همین علت افراد عادی یعنی اکثریت مردم، توانایی استفاده از این سنگها را نداشتند و به عنوان نشانه ای از منازل افراد متنفذ محسوب می شدند .
دسته ی دوم در محلهای نامناسب مثلا دامنه ی تپه ها قرار داشتند، از سنگ های به اصطلاح درهم و با ملاط گل ساخته شده و به همین علت دارای دیوارهای ضخیم و معمولا كج ومعوج بوده ، حیاطی كوچك و امكانات كم داشتند، دارای شكل هندسی نامنظم و درب و پنجره ی چوبی بوده و سقف آنها با لوله های حداكثر سه اینچی و ورقه ی آهنی بدنه ی بشكه های قیر و یا بشكه های روغن پوشیده می شد . بشكه های حاوی قیر را پس از مصرف قیر، آتش زده تا سوخته و تمیز شوند و سپس آنها را با لبه ی كلنگ به وضعی بسیار ناشیانه پاره كرده ، به اصطلاح صاف كرده و از آن برای پوشانیدن سقف منزل استفاده می كردند . این ورقه ها به علت سوختن، خیلی زود اكسیده شده و زنگ زده و ظاهر بسیار نامناسبی پیدا می كردند . سقف منازل شخصی در ابتدا عمدتا با تیرهای چوبی و حصیر پوشانده می شد و استفاده از لوله و پلیت و گچ و سیمان و دیگر مصالح، به تدریج در بین مردم رایج شد . حیاط این گروه از منازل در ابتدامعمولا خاكی و كف اتاقها در بیشتر مواقع از گچ پوشیده شده بود ( گچ فله ای كه در كوره های مسجدسلیمان پخته می شد و بسیار محكم هم بود ولی متاسفانه به تدریج عقرب و دیگر جانوران خطرناك و گزنده در آنها جا گرفته و به این علت آمار عقرب زدگی بخصوص در تابستانها، زیاد بود) . فاقد لوله كشی آب و سیم كشی برق بودند ( تا قبل از سال 1346بجز موارد استثنایی ، اكثریت بطور كلی برق نداشتند ) .
شما با یك نگاه به منازل قدیمی خود می توانید هر خانه ای را در یكی از این دسنه بندیها قرار دهید .
اگر به نقشه ی منازل قدیمی و برخی منازل جدید شخصی نگاهی بیندازید، درخواهید یافت كه زمینهای مورد بحث چه اشكال هندسی غیر منظمی دارند ، اشكالی كه در هیچ كتاب هندسه ای نخواهید یافت و من معتقدم حتی خود فیثاغورث ( واضع قضیه ی رابطه ی بین اضلاع مثلث قائم الزاویه ) هم نمی تواند مساحت واقعی این زمینها را محاسبه كند و آنچه مامورین واحد نوسازی شهرداری مسجدسلیمان به عنوان مساحت زیربنا و یا مساحت زمین ارائه می نمایند، زیاد با واقعیت منطبق نیست . بسیاری از مردم قدیمی هنوز خاطره ی تلخ ساخت اتاق و ومزاحمت مامورین اداره ی حراست شركت نفت و توقیف و ضبط ! وسایل و ابزار بنایی جون بیل، كلنگ، ماله و فرغون را فراموش نكرده اند ، وسایلی كه هیچگاه معلوم نشد از منزل كدام مامور سردرآورده و یا به چه كسان دیگری فروخته شده بود ( ظاهرا یكی از منابع درآمد مامورین درآن زمان علاوه بر باج سبیلی كه می گرفتند ، فروش همین غنائم بود ) .

مسجدسلیمان

با یاد و نام خدا
با سلام
همانگونه که در پست های قبلی هم برایتان نوشته بودم ، مطالبی را پیرامون گذشته و حال مسجدسلیمان فراهم کرده بودم که به تدریج آنها را بر روی وبلاگم قرار می دادم . متاسفانه مدتی است که به علت مشکلات فنی قادر به بازیابی وبلاگم نیستم ( وبلاگ باز نمی شود ) و من به ناچار وبلاگ جدید را در سایت دیگری ایجاد کرده و کار خودم را ادامه می دهم . برایم مقدور نیست که مطالب قبلی را به طور کامل بر روی وبلاگ جدید قرار دهم و فقط دو مطلب را که تحت عنوان مقدمه، قبل از بخش های مربوط به گذشته و حال مسجدسلیمان نوشته بودم مجددا می آورم وسپس سعی می کنم کارم را به روال قبلی ادامه دهم . اگر دوستان به مطالب قبلی علاقمندند می توانند در قسمت نظرات هر پست، برایم پیام بگذارند تا مطلب را ارائه دهم و یا با جستجو در گوگل و تایپ عناوینی مربوط به مسجدسلیمان، به بخشی از آن نوشته ها دسترسی یابند .
این مطالب در یافته های گوگل با آدرس WWW.MI-S.BLOGFA.COM خواهند آمد . در این قسمت هم بعد از ارائه ی مقدمه ی مطلب مسجدسلیمان در زمان حال ، مطالبم را پیرامون وضعیت منازل مسجدسلیمان آغاز می کنم که در وبلاگ قبلی ناتمام ماند و از طرفی یکی از خوانندگان وبلاگم که خود را با نام ددو کوچیره معرفی کرده بود ، به آن علاقه ی وافری نشان می داد. امیدوارم دوستانی که به مطالب من در وبلاگ قبلی علاقمند شده و آن را دنبال می کردند، به شکلی آدرس این وبلاگ را هم بیابند .

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۶, چهارشنبه

سخنی با مسجدسلیمانی ها

بایاد و نام خدا
مــسـجـــد ســلـیـمـان
سخنی با مسجدسلیمانی ها

به نام خدا و با سلام به شما عزیزان و بزرگوارانی كه این مطلب را می خوانید . نوشتن برای دوستانی كه خوب می دانم همه از من بیشتر و بهتر می دانند ، كار بسیار مشكلی است خصوصا كه خـود من هـم نـاوارد و ناشی هستم . همانگونه كه در پی خواهد آمد طیف وسیعی از اقوام مختلف این كشور به خاطر كار در شركت نفت ، در این شهر ساكن بوده و سپس به محل اقامتشان بازگشته اند . بعدها به علت كمبود كار وبرای یافتن شغل گروه زیادی از مردم مسجدسلیمان راهی شهرهای دیگر شده اند و به همین خاطر هر جای این مملكت كه بروید به نوعی به مسجدسلیمانی هابرخورد می كنید. مسجدسلیمان متعلق به همه ی عزیزانی است كه به آن علاقه دارند چه در آن ساكن بوده و حال نـاچار به مهاجرت شده و چه هم اكنون، ساكن آن باشند و طبیعی است كه این طیف وسیع تـنـها بختیاریها نیستند . این را خودم شاهد بوده ام، در ترمینال فولادشهر منتظر حركت اتوبوس بودم كه متوجـه شدم مرد مسنی درحالـیكه اشك به چشم دارد به جلو اتوبوس نگاه می كند . برای شروع كـلام سلام كردم و پس از مدت كـمــی فهمیدم كه اصفهانی است و قـبلا در شركت نـفـت مسجدسلیمان و در باشگاه بی بیان كار می كرده ( سال 1346 بازنشسته شده است ) و با دیدن نام مسجدسلیمان بر روی اتـوبـوس به یاد آن ایام افتاده وناراحت شده است . از من سراغ شهر را گرفت و باور كنید با علاقه ای بسیار عجیب و وقتی مختصری از وضع شهر را برایش گفتم واقعا ناراحت شد. بله دوستان به راستی كه مسجدسلیمان خاك دامنگیر دارد .
دو مطلب را در شروع بـگـویـم اول آن كه داستان مـن داستان آن كسی است كـه در تشییع جنازه پدر پشت سر جمعیت راه می رفت . به اوگفتند كه تو پدرت مرده و باید جلو جمعیت راه بروی و او جواب داده : بار اول است كه پدرم می میرد نـمیدانم جـلو جمعیت باید بـروم یا پشت سر آنها . آری ایـن وضعیت من است و اگــر ایراد بگیرید چـرا شروع كرده ام؟ فقط یك كلام ، علاقه ، آری علاقه و بس . همیشه خواسته ام در باره این شهر بنویسم كه موقعیت دست نداد و حال كه این فرصت پیش آمده كارم را با یاد و كـمـك خداوند شروع كرده ام و امیدوارم با عـنـایـت خداوند و یـاری و راهنمایی شما عـزیـزان بتوانم موفق شوم . دوم آن كه مطالبی كه به دنبال خواهد آمد به احتمال فراوان تكراری است ودر مجلات ، نشریات واخیرا در سایتهای مختلف در این بـاره ، خوانده اید . ادعا نمی كـنـم كـه بهتر و نابتر است یا نگارش بهتر والخ ، بلكه سعی براین است كه به مسجدسلیمان همانطور كه هست بنگرم و بس . دوستان عزیز این شهر را به هر اسمی بنامیم پارسوماش ، مسجدسلیمان ، M.I.S انگلیسی ها ویا مسكوسلیمان، می خواهم در باره ی امروز آن بنویسم و شاید همفكری كه چه كنیم برای بـهـتـر شدنش . نـمی خواهم به این فكر كنم چـرا به ایـن حـال و روز افتاده ، كـه تكرار مكررات است و ممكن است به بیراهه هم بروم و از آنجا كه از همه چیز آگاه نیستم ، در نتیجه گیری ها امكان دارد اشتباه كنم . از اینها گذشته ، هـدف اینگونه نبش قبرها یافتن مسبب است در حالیكه نیت من این نیست . كـنـدوكار در گذشته هـیچ كمكی به ما نكرده و نمی كند ( این نـظـر شخصی من است ) پس بیایید و بیاییم اگر می توانیم به فكر آینده ی این شهر باشیم . دوستان عزیز مـن هم روزهایی را به یاد می آورم كه جلو درب دبیرستان سـینا ( كـه شاگردانش از محـله پنج بـنگله تا بـاغ چشمه عـلی و حـتی روستاهای اطراف را هم شامل می شدند ) دو نـوع اتـوبـوس برای حمل و نـقـل شاگـردان ( البته گـروه معدود بچه های كارمندان شركت نفت ) می ایستاد . نـوع اول دارای صندلیهای به اصطلاح چـرمی كه مختص بچه های كارمندان عالیرتبه بود و نـوع دوم با صندلی چوبی كه برای بچه های كارمنـدان دون پایه بود . گروه دیگری از بچه ها هم ( برخی بچه های كارگران شركت نفت كه خانـه شان در محلات دیگر بود) پس از اتمام كلاس خود را با هر زحمتی بود به تـریـلی های كارگری ، به اصطلاح كـمـر شكن ها می رساندند تا بتوانند به منزل بروند و بقیه، كه اكثریت قریب به اتفاق بـچـه ها بودند واكـثـرا از مناطق دورتر ، باید پیاده به منزل می رفتند . من نـمی خـواهم به این مسئله بپردازم كه چـرا آن گونه بود بـلـكه فـقـط می خواهم بگویم چگونه بود . صاف و ساده بگویم هـدف من این است كـه به كـمـك شما عـزیـزان وضعیت شهر را آن گـونه كـه بوده و هست شرح دهـم و در این راه ، هرنوع اطلاعات موثق یا نظرات افراد مسن تر ویا عكس یا فیلمهایی كه ممكن است نـزد شما یافت شود ، می تواند كمك بسیاری بنماید واز همه شما انتظار همكاری و مساعدت دارم .
طرح كار من این است كه در ابتدا مقدمه ای درباره ی مسجدسلیمان داشته باشم و سپس به چاه شماره ی یك بپردازم . پس از آن محلات شهر به صورت جداگانه معرفی می شوند و در این مقوله مـواردی چون نام محلات ، وجه تسمیه ی آنها( البته اگر علتی داشته باشد) ، نام قبلی و فعلی ، مـحله هایی كه از بـیـن رفـته یا به وجـود آمده اند ، تاسیسات یا امـاكـــن مشخصی كه وجـود دارند و …. را ذكر كنم .
از آنجا كه به قـول قـدیمی ها نـگارنده یك آموزگــار بازنشسته هستم ، به مدارس شهر هـم نگاهی خواهیم داشت و معرفی مختصر مـدارس قـدیـمی ، كه بسیاری از آنـها بازسازی و یا دوباره سازی شده اند و نیز یادی خـواهـیـم كرد . از فـرهـنـگـیـان قــدیـمی و پیشكسوتـان جامعه ی فرهنگی مسجدسلیمان ، چه آنهایی كه در قــیـد حیات هستنند و چه عـزیـزانی كه فـوت كرده و دیگـر در میان مانیستند و صد الـبـته ، یادشان همیشه گرامی ا ست . در انـتـها نـیـز چـهـره های قـدیـمی و مـعروف و نیز مفاخر علمی و ادبی شهرمان را معرفی خواهیم كرد كه این بزرگمردان حق بزرگی بر گردن همه ما دارند . در خاتـمه خوشحال خواهـم شد كه نظرات شما بزرگواران را بدانم چرا كه هر كاری با انـتـقاد سازنده بهتر می شود و امـیـدوارم از بـذل محبت دریغ نفرمایید .

مسجدسلیمان

با یاد و نام خدا
سلام
من قبلا وبلاگی به آدرس
http://www.mi-s.blogfa.com/ داشتم و مطالبم را پیرامون مسجدسلیمان در این وبلاگ به نمایش گذاشتم . دوستانی که به من محبت داشته و آن را دنبال می کردند می دانند که مطالب وبلاگ من منحصر به مسجدسلیمان نبود و درباره ی موضوعات مختلفی در آن مطلب ارائه می کردم . متاسفانه سایت مذکور مدتی است قابل استفاده نیست و ناچار شدم این وبلاگ را با همان عنوان در این سایت جدید ایجادکرده و کارم را ادامه دهم .
بدیهی است که دیگر امکان ندارد بتوانم آن مطالب را مجددا در این جاهم بیاورم ولی چنانچه کسی مایل به استفاده از آن نوشته ها باشد، می تواند با استفاده از سیستم جستجوی GOOGLE و با تایپ عناوین نوشته ها مانند مسجدسایمان، منازل مسجدسلیمان، مسجدسلیمان در گذشته و ... به آنها دسترسی پیدا کرده و استفاده نماید . برای شروع اولین مطلبی که درباره ی مسجدسلیمان نوشته بودم در اینجا هم می آورم تا یادی از آن وبلاگ و مطالب آن باشد . امیدوارم دوستانی چون کیارش از وبلاگ سرزمین پنج خورشید و یا محمدایزدستای عزیز و علی مهمدی و دیگر عزیزانی که در آن زمان مرا به ادامه ی کار تشویق می کردند، مجددا به نوشته های من توجه کرده و یاریم کنند .
مطالبم را پیرامون مسجدسلیمان در دو بخش فراهم کرده بودم ، یک قسمت راجع به گذشته ی مسجدسلیمان و بخش دیگر درمورد وضعیت حال مسجدسلیمان . بخش اول را کاملا روی وبلاگ قرار داده ولی مطالب قسمت دوم تقریبا ناتمام ماند که البته در صدد اتمام آن هستم . در این وبلاگ تلاش دارم به مسجدسلیمان کنونی بپردازم و در کنار آن مواردی را هم تکرار می کنم از جمله خاطراتی که از گذشته ی خود و دیگران دارم که ممکن است ! سبب انبساط خاطر شما هم بشود . بحث مسکن در مسجدسلیمان همیشه یک موضوع اساسی بوده و گرچه هم درگذشته و هم در زمان حال به آن پرداخته بودم، نمی دانم چرا همیشه ذهن مرا به خود مشغول می کند . موضوع منازل سازمانی شرکت نفت و یا منازل شخصی که افراد معدودی با کسب مجوز از شرکت نفت ساخته و دارای امکانات نسبتا خوبی هم بودند، هنوز هم برایم جذاب ولی دردناک است اما مرتب به سمت آن کشیده می شوم . به همین علت مطلبی را پیرامون وضعیت منازل مسجدسلیمان تهیه کرده بودم که متاسفانه به علت گرفتاری ناتمام ماند و حال سعی دارم آن را تکمیل کنم . در همین رابطه چندی پیش از یک وب سایت مطلبی را خواندم که نویسنده ی آن آقای محمدرضا دادگر معرفی شده اند . مطلب جالبی بود چرا که ایشان در برخی از آن منازل و از جمله در بیست فوتی ها اقامت داشته و طبعا اطلاعاتشان موثقتر از من است ( من فکر کنم باید دادگری درست باشد چون در دبستان سینا دانش آموزی تحصیل می کرد با همین اسم که در منازل بیست فوتی مقابل آن دبستان زندگی میکرد) . به هر جهت من برای رعایت امانت عین مطالب ایشان را البته با کسب اجازه غیابی از حضورشان نقل می کنم و امیدوارم بتوانم حق مطلب را ادا کرده باشم
.