۱۳۸۸ مرداد ۲۵, یکشنبه

اولین هایی که شهر اواین ها از دست داد

با یاد و نام خدا
اولین هایی که شهر اولین ها از دست داد
در بحث گذشته ی مسجدسلیمان نوشته بودم دوستانی که درباره ی این شهر مطلب نوشته و یا می نویسند ابتدا به سراغ اولین های این شهر می روند اولین بیمارستان، اولین فرودگاه، اولین ... هیچکس از خود نمی پرسد این اولین ها ازکجا و برای چه کسانی ایجاد شدند و چه افرادی از آنها بهره مند شدند ؟ این اولین ها چه موقع و چرا به وجود آمدند و چه موقع و چرا از بین رفتند ؟ اصولا فقط باید اولین های مثبت را گفت و نوشت یا به اولین های منفی هم باید پرداخت ؟ شهر ما بسیاری از اولین ها را داشت و نداشت . داشت چون موجود بودند و نداشت چون همه نمی توانستند استفاده کنند .
در همانجا به برخی از اولین های منفی اشاره کردم و ضمن مطالب بعدی هرجا موردی پیش آمد اشاره ای داشتم . می خواهم در این جا به برخی اولین های تلخ اشاره کنم که برای اکثریت وجود داشت و برای عده ی معدودی وجود نداشت .
اولین شهری بودیم که بر روی منابع نفت و گاز ساخته شده بود ولی مردم آن هنوز از داشتن گاز لوله کشی محرومند .
اولین شهری بودیم که پوشش های بام ( ایزوگام امروزی ) پشت بام منازل کارمندی را پوشانید ولی حتی امروز هم بام قسمت اعظم منازل شخصی گل اندود می شود .
اولین مردمی بودیم که باید امکانات اولیه ی زندگی را از کسانی گدایی می کردیم که در اصل نیروی کار ما محسوب می شدند .
اولین مردمی بودیم که نیروی کار خارجی که باید تابع ما باشد در بهترین منازل مسکونی زندگی کرده و از بهترین امکانات استفاده کرده وخودمان با ترس و لرز خانه که نه زاغه ای ساخته و در آن زندگی می کردیم .
اولین مردمی بودیم که مردانشان افتخار می کردند یک خارجی آنها را خانه شاگردش بداند و اورا بوی خودش صدا کند .
اولین قطرات قیر در مسجدسلیمان به دست آمد ولی خیابانهای این شهر هنوز هم یک آسفالت خوب به خود ندیده اند .
زمانی در شهر ما بیشترین نیروی کار جذب شد ولی امروز جوانانمان از بیکاری تباه می شوند .
اولین کولرهای گازی در مسجسلیمان به کار افتاد ( شاید گزافه نگفته باشم ) ولی در همان حال اکثر مردم روی تخت های سیمی و در گرمای بسیار زیاد، به امید خنکای سحر شب را به صبح می رساندند .
ما اولین شهری بودیم که سیستم دفع فاضلاب بهداشتی داشتیم و امروز تنها شهری هستیم که فاضلاب آن در کانال های روباز در شهر جریان دارد .
اولین استخرهای کشور را داشتیم و اولین شهری هستیم که از این نظر در مضیقه هستیم .
اولین سینما را در ایران داشتیم و شاید اولین شهری هم باشیم که در این زمانه فاقد سینما هستیم .
اولین یا بهتر بگویم تنها شهری هستیم که طرح جامع شهری ندارد .
اولین شهری هستیم که بعد از گذشت بیش از یکصد سال هنوز آب جیره بندی داریم .
و به زبان ساده تر اگر ما زمانی در داشتن بهترین و اولین چیزها بالاترین رتبه را داشتیم، امروز در پسرفت گوی سبقت را از دیگر شهرها ربوده ایم .

همیشه این سوال را از خود می پرسم که : اولین چیزهایی که از دست دادیم ، چه بودند ؟
اولین چیزی که مسجدسلیمان و مسجدسلیمانی ها از دست دادند، خود مسجدسلیمان بود . در شرایطی که گروه معدود مسنشاران و کارکنان خارجی و نیز روسای شرکت نفت از بهترین امکانات و رفاهیات استفاده می کردند، ساکنان شهر که صاحبان اصلی این امکانات بودند از ابتدایی ترین حقوق زندگی محروم بودند .
اولین شهری بودیم که به خاطر داشتن منابع غنی خدادادی، عزت و اعتبارمان را از دست دادیم یا بهتر بگویم با استفاده از بدترین و غیرانسانی ترین روشها از ما گرفتند . هر زمان به گذشته فکر می کنم می بینم ما مسجدسلیمانی ها شبیه بچه ها بودیم . دیده اید که بچه ها با یک آدامس هم آرام شده و تقاضای بیشتری نمی کنند ؟
شاید مهمترین چیزی که از دست دادیم و یا ازما گرفتند، جرات و یارایی پرسیدن بود . یکی از دوستان به شوخی می گفت: مسجدسلیمانی ها دو کلمه را در ذخیره ی لغاتشان نداشتند، کلمات ببخشید و چرا . نبود کلمه ی اول باعث می شد که براثر کوچکترین اشتباهی که از کسی سرمی زد درگیری ایجاد شود ! ودومی سبب شد از همه چیز محروم شوند . گرچه به شوخی می گفت ولی هیچ شوخی نیست که نیمی از آن جدی نباشد . از خودم بگویم . هرگاه به امکانات گسترده ی شرکت نفت برخورد می کردم که تنها در اختیار گروه معدودی بود به جای آن که بپرسم چرا من هم نمی توانم استفاده کنم، با خواهش والتماس می خواستم به من هم اجازه ی استفاده کردن بدهند .

راستی این اولین ها کی به پایان رسیدند یا تمام شدند . اولین فرودگاه با اتمام فعالیت های شرکت نفت تعطیل شد گرچه چند صباحی به خاطر یک کار تیلیغاتی دایر شد . به دیگر اولین ها هم نگاهی بیندازید تا بدانید از ابتدا به چه دلیل و به خاطر چه کسانی به وجود آمدند و بعدها به علت از بین رفتن همان دلیل وهمان افراد هم از بین رفتند .
بدیهی است که هر چیزی روزی به پایان راه می رسد و اولین ها از این قاعده مستثنی نیستند . یکی از اولین های مسجدسلیمان هم به پایان راه رسید . دکتر علی نهاوندی اولین چشم پزشک این شهر که عمری را در خدمت به مردم مسجدسلیمان گذراند، در 29 اردیبهشت سال 1388 روی در نقاب خاک کشید . روحش شاد و یادش گرامی باد .

گاهی كه به عكس های قدیمی مسجدسلیمان نگاه می كنم ناخودآگاه آرزو می كنم كاش در این شهر زندگی نكرده بودم، كاش نفتی در این شهر پیدا نمی شد، كاش فقط نفت را غارت می كردتد ولی بافت شهر را دست نمی زدند و كاش هنوز مسجدسلیمان همان بافت قدیمی را داشت ، چون لااقل در آن شرایط هرچه نداشتیم، یك دل شاد و یك نیت خالص و بی ریا داشتیم . آرزو می كنم همه ی دنیا به اندازه ی بیست فوتیها بود و یا به قول شاعر قدیمی :
ای كاش تمام وسعت دنیا
فقط به اندازه ی مسجدسلیمان بود .
همان زمینهای گرم و تف زده، در بعدازظهرهای گرم تابستان با بقیه بچه های محل ( دختر وپسر) قطور بازی كردن ( GHOTOOR )، هفت تیر بازی كردن و به زبان هنرپیشه های خارجی هندزآپ گفتن، شور وشوق اول مهر و گرفتن كتاب و جلد كردن آنها، خریدن عکس برگردانهای كاغذی به شكلهای مختلف و چسبانیدن روی صفحات كتاب، سر ایستگاه منتظر تریلی های شركتی ایستادن، دهشاهی تخمه یا بادام شور خریدن و مدتها با آن سرگرم شدن، پای برهنه روی آسفالت داغ دنبال توپ پلاستیكی دویدن، بعد از بازی زیر سرریز بشكه ی آب كنار منزل آقای طبیبی ایستادن و كمی خنك شدن، لوتو بازی كردن با سربطریهای نوشابه، تابستانها هفته ای دو روز توی صف بلیط سینمای تابستانی باشگاه كاوه ایستادن و به قیمت از دست دادن یكی دو تكمه ی پیراهن بلیطی تهیه كردن، ساعتها نشستن و درباره ی داستان فیلمها و حرکات آرتیست فیلم یا ارکستر باشگاه کاوه صحبت کردن، جاده های نفت پاشی شده و بوی نفت كه از زمین داغ بلند می شد، بوی گازی که از لوله ها نشت کرده و در هوا پراکنده می شد، شبها زیر نور چراغ برق كنار خیابان ایستادن و صحبت از هر دری و گاهی هم چاخان های بچگانه، بلبریگ بازی كردن، چرخاندن رینگ دوچرخه ( رینگ بازی ) و در آن هوای گرم دنبال آن دویدن، سرتاسری خریدن و جرزدنهای فروشنده ی متقلب، خنده های واقعی از ته دل، درست كردن ماشین های اسباب بازی با چوب و ورقه ی قوطیهای روغن نباتی، كنار مغازه ی شرف الدین ایستادن و از ترس پاسبانی كه اخیرا در آنجا گماشته بودند دزدكی دختران دبیرستانی را نگاه كردن، گاهی دنبال دختری رفتن و دلخوش به نگاه محبت آمیزی یا علامتی از روی مهر، هر دو یا سه سال یکبار مکافات کاهگل مالی پشت بام را داشتن، بر روی بلندی کنار درب ورودی استخر باشگاه مرکزی ایستادن و دید زدن زنان و دخترانی که با لباس شنا به استخر می آمدند، نشستن کنار پلیت های اداره ی ابزار دقیق شرکت نفت و ترانه های درخواستی را گوش دادن، ....
همه را دوست دارم اگرچه واقعا چیزی نبود و تنها زجر و محنت و سرکوفت و مورد تمسخر قرار گرفتن و.. .گاهی اوقات فکر می کنم اولین اسباب بازی که پدرم برایم خرید ، دقیقا سرنوشت و آینده ی مرا نشان می داد . اسباب بازی یک دوچرخه ی کوکی بود که وقتی کوکش می کردی چند دقیقه ای در یک مسیر دایره شکل به دور خود می چرخید و به تدریج و با اتمام کوک، می ایستاد . تفاوت ما در این بود که آن دوچرخه گرچه زنده نبود، مسیررا می دانست ولی ما حتی مسیر را نمی دانستیم و فقط می چرخیدیم و به راستی زندگی را از روی دست همدیگر تقلب کرده بودیم .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر