۱۳۸۸ مرداد ۲۲, پنجشنبه

باسلام

با یاد و نام خدا
با سلام مدتی است که به سبب مشغله ی کاری نتوانستم مطالبم را پیرامون مسجدسلیمان ادامه دهم و آن را به پایان برسانم گرچه محرومیت های این شهر را پایانی نیست . وجود گرفتاری و کارهای مربوط به خانواده گرچه مانع ادامه ی کارمن به شکل موقت گردید ولی، ایده ای هم به ذهنم آورد تا عنوان مطلب جدیدی باشد که می خواهم نوشته و روی وبلاگم قرار دهم . قبلا هم یک بار به این نکته اشاره داشته ولی این بار به شکلی جدی تر پیگیر آن خواهم شد .
همیشه برایم این سوال وجود داشت که شعرا و دانشمندان گذشته و حتی امروزی، چه شغلی داشته و از کجا امرارمعاش می کرده اند . من که هروقت به کتاب خصوصا کتب قدیمی نگاه می کنم نمی توانم باور کنم نویسندگان این متون در زمان زندگی خود به کاری مشغول بوده اند زیرا که تفکر در باره ی موضوعاتی آنچنان سنگین و مطول و نوشتن چندین جلد کتاب با توجه به امکانات آن روزگاران، به یک زندگی راحت و فراغ بال نیاز داشت . در طول دوران تحصیلم نیز گاهی که مطلبی پیرامون زندگینامه ی بزرگان علم و ادب ایران را خوانده ام هیچگاه ندیده ام که کسی از این ادبا و نویسندگان برای مثال کارگر مزرعه بوده ویا کشاورزی می کرده است بجز سعدی که آن هم در سفرهایش بوده و پس از بازگشت به ایران و اقامت در دربار سعد ابن زنگی که از اتابکان فارس بوده و بهره مندی از یک زندگی راحت ، به فکر افتاده مطالبش را بنویسد و حتی تخلصش را هم از نام همین اتابک گرفته است . به نکته ی دیگری اشاره کنم و استناد من هم مطالبی است که استاد ارجمندم دکتر گلستانی در کلاس درس مکاتب تربیتی در دانشگاه آزاد اسلامی خوراسگان فرموده اند . ژان ژاک روسو نویسنده ی کتاب معروف امیل که هنوز هم در مباحث تربیتی به نظرات او و مطالب مطرح شده در کتابش استناد می شود، دارای شش فرزند بوده که هیچکدام را خودش یزرگ نکرده بلکه آنها را به پرورشگاه سپرده است . چگونه نظرات کسی که هیچ تجربه ی عملی در تربیت بچه های خودش هم نداشته می تواند الگویی برای آموزش و پرورش دیگران باشد . البته مخترعان را از این قاعده مستثنی کنید چون این گروه تنها با کارو تلاش مستمر وپیگیر، قادر به نوآوری و اختراع وسیله ی جدیدی بوده اند برای مثال ادیسون که بعد از حدود هزار بار آزمایش توانست لامپ را اختراع کند . به همین جهت تصمیم دارم با جستجو در شرح حال بزرگان علم وادب گذشته و حتی معاصر، جواب سوالم را بیابم که نتیجه ی این جستجو را هم روی وبلاگم قرار خواهم داد .

۱ نظر:

  1. پسر دایی گرامی. من شم را از اولین روزهایی که به کار رونامه نگاری وارد شدید و اگر تشتباه نکنم به نشریات ورزشی خبر می فرستادید را به خاطر دارم. وبلاگتان را روی فیس بوکم می گذارم تا بازدید و نظرات آن بیشتر شود و به امید خدا جان نتازه ای بگیرد. ضمنا گفتم پسر دایی چون من دو مادر بزرگ شهنی دارم یکی چرم و یکی بلیل.
    قاسمی

    پاسخحذف